وارونگی حقیقت، تهاجم بی‌پایان: تحلیلی بر سیاست پروپاگاندای جمهوری اسلامی در «جنگ دوازده‌روزه»/کاوه دادگری


19-07-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
88 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

وارونگی حقیقت، تهاجم بی‌پایان: تحلیلی بر سیاست پروپاگاندای جمهوری اسلامی در «جنگ دوازده‌روزه»

کلیه گزارش‌های مربوط به جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و رژیم اسلامی حاکی از شکست و ناتوانی قطعی رژیم اسلامی بوده است .تحلیلگران سیاسی نیز تماماً بر این واقعیت تاکید کردند که جمهوری اسلامی عملاً در ضعیف‌ترین وشکننده‌ترین وضعیت خود در تمام طول عمرش می‌باشد. اما با این وجود سخنگویان و منصوبان رژیم اسلامی با کمال وقاحت دم از پیروزی می‌زنند و از شکست آمریکا و اسرائیل با سخیف‌ترین کلمات یاد می‌کنند. این دستگاه پروپاگاندایی که بر اساس دروغ آشکار استوار است را به چه چیزی می‌توان منصوب کرد و از این "سیاست"، رژیم اسلامی چه سودی می‌برد و چرا در این وضعیت بحرانی کماکان بر طبل جنگ و تهاجم می‌کوبد وخروجی چنین سیاست  احمقانه چه می‌تواند باشد؟

این پرسش ها ناظر بر پدیده‌ای است که هم‌زمان جنبه‌ی روان‌شناسی سیاسی، کارکرد ایدئولوژیک، و هدف‌گذاری تاکتیکی دارد: چرا رژیم اسلامی، علیرغم نشانه‌های شکست سیاسی، نظامی و راهبردی، همچنان از «پیروزی» سخن می‌گوید؟ و این پروپاگاندا چه هدفی را دنبال می‌کند؟ پاسخ را می‌توان در چند سطح بررسی کرد:

۱. پروپاگاندای پیروزی؛ ساخت حقیقت بدیل در دل شکست واقعی

همان‌گونه که پیر بوردیو در مفهوم «خشونت نمادین»  (symbolic violence) یادآور می‌شود، قدرت‌های ایدئولوژیک نه فقط با سرکوب فیزیکی، بلکه با تحریف معنای واقعیات اجتماعی به سلطه ادامه می‌دهند. جمهوری اسلامی نیز با خلق روایتی بدیل از شکست، به بازتولید نظم گفتمانی خود می‌پردازد. جنگی که به لحاظ نظامی نتایج زیانباری در پی داشته، در روایت رسمی به پیروزی اخلاقی و تاریخی بدل می‌شود. این سیاست، شباهت نزدیکی با الگوهای پروپاگاندایی دولت‌های توتالیتر در قرن بیستم دارد؛ به‌ویژه همان‌گونه که جورج اورول در ۱۹۸۴ تصویر می‌کند: «جنگ، صلح است؛ آزادی، بردگی است؛ جهل، قدرت است».

دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی همواره بر وارونه‌سازی واقعیت‌ها استوار بوده است. از منظر نظریه‌های انتقادی رسانه (نظیر هربرت مارکوزه یا پیر بوردیو)، این‌گونه رژیم‌ها با خلق یک واقعیت جایگزین (alternative reality) به بقا ادامه می‌دهند. در این ساختار:

ـ شکست نظامی به «دستاورد مقاومت» بدل می‌شود؛

- انزوا و بی‌پشتوانگی منطقه‌ای به «استقلال راهبردی» تعبیر می‌گردد؛

- خسارت‌های انسانی و زیرساختی، «هزینه‌ی جهاد مقدس» خوانده می‌شود.

این وارونگی نه نشانه‌ی ناآگاهی حاکمان، بلکه یک راهبرد بقا است که با کمک ساختارهای بسته‌ی رسانه‌ای، انحصار اطلاعات، و سرکوب صدای مخالف امکان‌پذیر شده است. بنابراین موج دستگیری برخی خبرنگاران  نیز فعالان شبکه‌های مجازی به جرم خبررسانی و بستن مجراهای آنلاین و شبکه اینترنت در همین راستا در شرایط مشابه و در شرایط کنونی از اولین اقدامات رژیم سرکوبگر آزادی می‌باشد.

۲. کارکرد روانی: تقویت انسجام درونی در دل بحران فروپاشی

در دوران بحران‌های ساختاری، قدرت‌های ایدئولوژیک برای جلوگیری از فروپاشی درونی، نیازمند سازوکارهایی برای انسجام‌بخشی به پایگاه اجتماعی خود هستند. روایت‌های پیروزی، دروغ‌های بزرگ و بازنمایی‌های احساسی، از جمله ابزارهایی‌اند که برای نگه‌داشتن بدنه‌ی نظامی و عقیدتی به کار گرفته می‌شوند. همان‌گونه که هانا آرنت در کتاب خاستگاه‌های توتالیتاریسم تأکید می‌کند، نظام‌های توتالیتر با خلق واقعیتی جایگزین، نیازمند هیچ رابطه‌ای با حقیقت بیرونی نیستند؛ بلکه تنها انسجام درونی خود را دنبال می‌کنند. از این منظر، پروپاگاندای جمهوری اسلامی را باید تلاشی برای حفظ وفاداری نیروهای درونی دانست.

جمهوری اسلامی در ضعیف‌ترین وضعیت تاریخی خود به‌سر می‌برد.این وضعیت حداقل بر سه فاکتور دلالت دارد:

- فرسایش مشروعیت درون‌مرزی؛که بحران سیاسی در داخل کشور و جامعه را بازاولید کرده است

- بن‌بست ژئوپلیتیک در منطقه؛که افشاگر بحران سیاسی خارجی است.

- بحران اقتصادی-اجتماعی شدید در داخل،که می تواند مقدمه ای بر بحران انقلابی باشد.

در چنین شرایطی، تولید «پیروزی‌های نمادین» تنها ابزار باقی‌مانده برای حفظ انسجام نیروهای درونی (سپاه، بسیج، بدنه‌ی ایدئولوژیک) است. اگر این روایت‌ها کنار گذاشته شوند، ستون‌های هویتی رژیم فرو می‌ریزند. خامنه‌ای ه اکنون مدت‌هاست از ترس حملات خرد کننده جنگنده‌های اسرائیلی در پستوهای هزارتوی کانال‌های زیرزمینی پنهان شده،و تشت رسوایی او هزار بار از بام فرو افتاده،تجسم و خصلت نمای این توهم ساختاری و امپراتوری دروغ است که با خلق احمقانه و در عین حال بی‌شرمانه پیروزی،شکست‌های منکوب کننده و مطلق خود را علارت پردازی می‌کند و پیروزی جلوه می‌دهد،و بدین ترتیب همنوازان فرومایه دیگرش در عرصه نظامی و نمازهای فرمایشی و مجلس ثناگو و دولت ذوب در ولایت و باقی جنایتکاران،دهان می‌گشایند،هرزه درایی می‌کنند و این خزعبلات را تکرار می‌کنند.

 ۳. کارکرد سیاسی-امنیتی: انتقال بحران به بیرون

یکی از تاکتیک‌های دیرینه‌ی جمهوری اسلامی در شرایط بحرانی، صادرات بحران (exporting the crisis)   بوده است. با انتقال تنش به خارج از مرزها—از طریق گروه‌های نیابتی در لبنان، عراق، یمن یا غزه—رژیم می‌کوشد تا افکار عمومی داخلی را از بحران‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منحرف کند. این تاکتیک به‌ویژه زمانی فعال می‌شود که خطر شورش یا بی‌ثباتی داخلی بالا می‌گیرد. تهاجم خارجی در چنین شرایطی، نوعی سیاست «امنیت‌سازی» داخلی محسوب می‌شود که سرکوب را تسهیل می‌کند.

«سیاست جنگ‌طلبی» یا exporting of crisis ابزاری است برای:

- منحرف کردن افکار عمومی از بحران‌های داخلی (اعتراضات، رکود، فساد)؛

- توجیه امنیتی‌سازی فضا و سرکوب؛

- جذب حمایت از جریان‌های ضدآمریکایی یا ضداسرائیلی در منطقه و جهان.

هرچه فشار داخلی بیشتر می‌شود، رژیم اسلامی تلاش می‌کند با ایجاد بحران خارجی (مثلاً از طریق نیابتی‌ها در لبنان یا یمن) فضای «بحرانی» دائمی بسازد تا بقای خود را تضمین کند.

۴. ماهیت ایدئولوژیک رژیم: جنگ، نه ابزار، بلکه غایت است

ایدئولوژی جنگ: از ابزار تاکتیکی تا غایت هستی‌شناسانه

در گفتمان جمهوری اسلامی، جنگ صرفاً یک ابزار تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از هستی‌شناسی نظام سیاسی-مذهبی است. مفاهیمی چون «شهادت»، «جهاد» و «نبرد حق و باطل» در قلب این گفتمان قرار دارند. در چنین چارچوبی، شکست نظامی، به معنای شکست اعتقادی نیست؛ بلکه حتی مرگ و ویرانی نیز به «فتح معنوی» بدل می‌شود. این همان چیزی‌ست که نظریه‌پردازانی چون اسلاوی ژیژک آن را «فانتزی ایدئولوژیک» می‌نامند: وضعیتی که در آن، سوژه‌ی ایدئولوژیک حاضر است واقعیت عینی را نادیده بگیرد، به شرط آنکه فانتزی حفظ شود.

برای رژیم اسلامی، به‌ویژه جریان غالب در سپاه و بیت رهبری، جنگ نه صرفاً ابزار سیاست، بلکه بخشی از ذات هویتی نظام است. «جهاد»، «شهادت»، و «نبرد حق و باطل» مقولاتی صرفاً تزئینی نیستند، بلکه دال‌های مرکزی نظم گفتمانی جمهوری اسلامی هستند.

در نتیجه، عقب‌نشینی از گفتمان جنگ، به معنای فروپاشی مفهومی این رژیم خواهد بود. گزاره‌های شکسته بسته خمینی جلاد در طول جنگ ۸ ساله نمونه‌های آشکاری از تقدیس و «برکات» جنگ را به دست می‌دهد. در همان دوره کشته شدن هزاران بسیجی و سرباز در جبهه‌های جنگ را تحت عنوان شهادت و پیروزی در بلندگوهای نماز جمعه و مداحان و روضه‌خوانان مصرف می‌کردند.

۵. پیامدها و چشم‌انداز: خودویران‌گری در پوشش مقاومت

در نگاه راهبردی، تداوم چنین سیاست‌هایی، صرف‌نظر از نیت ایدئولوژیک، پیامدهایی فاجعه‌بار دارد:

- افول مشروعیت در میان متحدان منطقه‌ای و گروه‌های هم‌پیمان؛

- گسترش بی‌اعتمادی عمومی و فروپاشی افکار عمومی داخلی؛

- تهدید به درگیری مستقیم با قدرت‌های بزرگ؛

- افزایش احتمال کودتای نظامی یا فروپاشی درونی در صورت تداوم بحران.

همان‌گونه که تجربه‌ی حکومت‌هایی چون عراق دوره صدام یا لیبی دوره قذافی نشان داد، سیاست جنگ دائمی در غیاب پشتوانه‌ی اجتماعی و اقتصادی، نهایتاً به فروپاشی منتهی می‌شود.این سیاست‌ها نهایتاً پیامدهایی به‌شدت ویرانگر برای جمهوری اسلامی خواهد داشت؛که می‌توان به موارد مهم زیر اشاره کرد:

- فروپاشی حمایت منطقه‌ای (افول مشروعیت در لبنان، سوریه، عراق)؛

- تشدید انزوای بین‌المللی و خطر تحریم‌های تازه؛

- کاهش اقتدار داخلی و گسترش بی‌اعتمادی توده‌ها؛

- گشودن مسیر به‌سوی یک جنگ بزرگ یا کودتای داخلی.

بنابراین، این «سیاست حماقت» در واقع شکلی از فرایند خودویران‌گری (self-destructive strategy) است که به‌واسطه‌ی ناتوانی در اصلاح ساختاری و تسلیم در برابر واقعیت‌های تاریخی، به اجبار در مسیر تهاجم پیش می‌رود.

جمع‌بندی:

فروپاشی فانتزی در عصر حقیقت‌های برهنه

پروپاگاندای پیروزی در دل شکست، نشانه‌ای از بحران شدید مشروعیت، فقدان چشم‌انداز واقعی و اضطرار حفظ نظم سیاسی موجود است. اما نتیجه‌ی نهایی چنین سیاست‌هایی نه پیروزی، بلکه تسریع فرسایش و فروپاشی است، مگر آن‌که بدیل سیاسی و اجتماعی منسجمی از درون جامعه و جنبش‌های توده‌ای برخیزد.

سیاست پروپاگاندای جمهوری اسلامی در ماجرای جنگ دوازده‌روزه، بیش از آنکه بازتاب قدرت باشد، نشانه‌ای از ضعف عمیق ساختاری، بن‌بست راهبردی و بحران مشروعیت است. در عصر رسانه‌های آزاد، شبکه‌های غیرمتمرکز اطلاعاتی و فروپاشی دیوارهای سانسور، وارونه‌سازی حقیقت نمی‌تواند برای همیشه دوام یابد. آن‌چه باقی می‌ماند، نه «پیروزی مقاومت» بلکه تصویر برهنه‌ی یک رژیم در حال فروپاشی است که آخرین سنگر خود را در زبان ایدئولوژیک جست‌وجو می‌کند. آن‌گاه که این زبان نیز از کار بیفتد، تنها چیزی که باقی خواهد ماند، حقیقتی بی‌پرده و غیرقابل انکار است: شکست!.

منابع و ارجاعات نظری:

  1. Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism, 1951
  2. Pierre Bourdieu, Language and Symbolic Power, 1991
  3. George Orwell, 1984, 1949
  4. Slavoj Žižek, The Sublime Object of Ideology, 1989
  5. Herbert Marcuse, One-Dimensional Man, 1964

کاوه دادگری

19/07/2025 برابر 28/04/1404 

kavedadgari@gmail.com

 

اسم
نظر ...