پروژه  «همکاری ملی» در چشم‌ انداز حرکت رضا پهلوی در کنفرانس مونیخ


28-07-2025
بخش اطلاعیەها و بیانیەها
106 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

 پروژه «همکاری ملی» در چشم‌ انداز حرکت رضا پهلوی در کنفرانس مونیخ

مقدمه:

در سپهر سیاسی بحران‌زده ایران، که طی چهار دهه با سرکوب، فساد ساختاری و انسداد همه‌جانبه‌ سیاسی همراه بوده، ظهور مجدد رضا پهلوی نه به‌عنوان یک شاهزاده، بلکه به‌عنوان پیشنهادگر یک آلترناتیو لیبرال -دموکراتیک و سکولار، پرسشی بنیادی را در برابر جامعه و اپوزیسیون قرار داده است: آیا او می‌تواند نماینده‌ی گذار مسالمت‌آمیز و همبسته به سوی دموکراسی سکولار باشد، یا تجربه‌ای دیگر از پروژه‌های ناتمام باقی خواهد ماند؟

رضا پهلوی نه از دل یک حزب سیاسی سازمان‌یافته برخاسته، نه تریبون نظامی و نه بازمانده‌ جریان کلاسیک اپوزیسیون چپ یا لیبرال است؛ بلکه با سرمایه نمادین خانوادگی، پرهیز از خشونت، و گفتمان وحدت‌طلبانه توانسته جایگاهی منحصر‌به‌فرد در افکار عمومی بیابد. او از رفراندوم، دولت انتقالی، حاکمیت قانون و تمرکز بر “انتخاب مردم” سخن می‌گوید؛ در حالی که نه نسخه بازگشت به سلطنت را تبلیغ می‌کند، و نه خود را رهبر جنبشی خاص می‌داند.

اما حرکت لیبرال-دموکراتیک پیشنهادی او با چالش‌هایی جدی روبه‌روست: مخالفت سنگین جریانات اصلاح‌طلب حکومتی، بی‌اعتمادی تاریخی جریان‌های چپ و ملی-مذهبی، رقابت فرقه‌ای مجاهدین خلق، و مهم‌تر از همه، فقدان نهاد‌سازی عملی و سازمان‌دهی اجتماعی پایدار. در عین حال، او تنها چهره‌ای‌ست که توانسته در سطحی فراملی، نگاه‌های قابل توجهی را از دل اعتراضات داخلی، دیاسپورا، و حتی برخی نخبگان سیاسی به خود جلب کند.

در این متن، تلاش خواهیم کرد تا با نگاهی واقع‌گرایانه و بر پایه اصول رئال‌پولیتیک، چشم‌انداز حرکت دموکراتیک رضا پهلوی را به‌مثابه یک پدیده سیاسی تحلیل کنیم: توانایی‌ها، ضعف‌ها، تهدیدها، و فرصت‌هایی که این پروژه در مسیر گذار از جمهوری اسلامی در اختیار دارد.

الف - چشم‌انداز حرکت دموکراتیک رضا پهلوی:

در میان انبوه بحران‌ها و فرسودگی تاریخی حاکم بر صحنه سیاست ایران، نام رضا پهلوی در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی ۱۴۰۱ به بعد، دوباره به یکی از محوری‌ترین نام‌های میدان سیاست تبعیدی و اعتراضات داخلی تبدیل شده است. او دیگر صرفاً یک شاهزاده یا میراث‌دار دودمان پهلوی نیست؛ بلکه تلاش دارد با عبور از سایه سلطنت و تأکید بر مفاهیمی چون حاکمیت مردم، سکولاریسم، وحدت ملی، و گذار مسالمت‌آمیز، خود را به‌عنوان پیشنهادگر یک آلترناتیو دموکراتیک مدرن معرفی کند.

چشم‌انداز حرکت دموکراتیک رضا پهلوی، بیش و پیش از آنکه به توان تشکیلاتی یا ساختار حزبی تکیه داشته باشد، بر سرمایه نمادین، مشروعیت عاطفی در بخش‌هایی از جامعه، و فاصله‌گذاری هوشمندانه با گذشته و حال استوار است. او بر خلاف بخش بزرگی از اپوزیسیون تبعیدی، نه به دخالت نظامی خارجی دل بسته، نه نسخه ایدئولوژیک خاصی برای ایران تجویز می‌کند، و نه سودای بازگشت به سلطنت سنتی دارد. بلکه پیوسته بر این تأکید دارد که نقش او نه رهبری دائمی، بلکه تسهیل‌گری در روند گذار است و تصمیم‌گیری نهایی را به مردم ایران واگذار می‌کند.

اما این حرکت، با تمام ظرفیت‌های نمادین و گفتمان‌سازی‌اش، با چالش‌های سخت و متعددی روبه‌روست. پیش از هر چیز، فقدان نهادسازی مؤثر مهم‌ترین نقطه‌ضعف این پروژه است. رضا پهلوی تا کنون از ایجاد یک حزب سیاسی، شبکه تشکیلاتی منسجم یا ستاد راهبری مدرن و پاسخگو خودداری کرده است؛ این انتخاب شاید از بیم برچسب “رهبری‌طلبی” یا “تمرکز قدرت” بوده باشد، اما در عمل، موجب شده است که جریان پیرامون او نتواند به نیرویی سازمان‌یافته تبدیل شود که بتواند در بزنگاه‌ها ابتکار عمل داشته باشد. شبکه‌هایی مانند “فرشگرد”، “شورای همبستگی”، یا تلاش برای ائتلاف‌های مشترک، یا ناکام مانده‌اند یا در همان مراحل آغازین از هم پاشیده‌اند.

از سوی دیگر، ائتلاف‌سازی و هم‌افزایی با سایر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی با دشواری جدی مواجه است. بسیاری از نیروهای سنتی اپوزیسیون از جمله بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان سابق، مجاهدین خلق، برخی جمهوری‌خواهان، یا چپ‌های کلاسیک، نه‌تنها حاضر به همکاری با پروژه رضا پهلوی نیستند، بلکه گاه با تخریب شدید چهره‌ی او، عملاً به بازتولید پراکندگی در اردوگاه مخالفان کمک می‌کنند. برخی از این جریانات با پیش‌داوری‌های تاریخی، یا تحلیل‌هایی فرقه‌ای، همچنان پهلوی را «میراث‌دار استبداد سلطنتی» می‌دانند و از درک تحولات گفتمانی در رویکرد او ناتوان مانده‌اند. در نتیجه، حرکت دموکراتیک رضا پهلوی به‌طور مداوم درگیر «تنهاترین» بودن در میان اپوزیسیون شده، گرچه این تنهایی گاه وجه نمادین او را تقویت کرده است.

از سوی دیگر، چشم‌انداز حرکت دموکراتیک او، در مواجهه با جامعه داخل کشور، دو چهره دارد. در یک‌سو، بخشی از طبقه متوسط شهری، نسل جوان، بدنه فرهنگیان و زنان مدرن ایران، با نگاه نوستالژیک اما انتقادی، به او به‌مثابه چهره‌ای متفاوت از تمام ساختار حکومتی موجود نگاه می‌کنند. در خیزش‌های اعتراضی ۱۴۰۱، و پس از آن، شعارهایی در حمایت از پهلوی سر داده شد که تا دو دهه پیش غیرقابل تصور بود. این نشانه تغییر افکار عمومی، نه از سر «سلطنت‌طلبی سنتی»، بلکه از سر نیاز به چهره‌ای نمادین و وحدت‌بخش بود.

در سوی دیگر اما، بخش‌هایی از طبقات فرودست، نیروهای مذهبی ناراضی، کارگران و حاشیه‌نشینان هنوز با حرکت دموکراتیک رضا پهلوی پیوند معناداری برقرار نکرده‌اند. بخشی به‌دلیل بی‌اعتمادی تاریخی به نظام پادشاهی، بخشی به‌دلیل فعالیت ضعیف نیروهای پهلوی‌گرا در میان اقشار پایین‌تر، و بخشی به‌دلیل بی‌میلی این حرکت به ارائه برنامه‌های اقتصادی-اجتماعی دقیق، همچنان نسبت به او بی‌تفاوت یا مردد هستند.

با این حال، در چشم‌انداز کلان، حرکت دموکراتیک رضا پهلوی، نسبت به سایر آلترناتیوهای موجود، از ثبات گفتمانی، حمایت رسانه‌ای و نفوذ نمادین بیشتری برخوردار است. او در میدان سیاست تبعیدی، توانسته وزنه‌ای برای یک نوع «گذار سکولار غیرایدئولوژیک» باشد؛ نه جمهوری اسلامی، نه بازگشت سلطنت مطلقه، و نه فروپاشی آشفته با دخالت خارجی.

در تحلیل نهایی، موفقیت یا شکست این پروژه به دو عامل کلیدی بستگی دارد:

            1.توانایی رضا پهلوی و حامیانش در نهادسازی، ساختاردهی و شکل‌دادن به یک بدنه مردمی و حرفه‌ای واقعی

            2.و توانایی برای پاسخ به نیازهای اقتصادی، اجتماعی، عدالت‌طلبانه و دموکراتیک طبقات متنوع جامعه

چنان‌که او نتواند از این مرحله عبور کند، سرمایه نمادین کنونی نیز ممکن است در چرخه تکراری اپوزیسیون ناکام تباه شود. اما اگر بتواند خود را از سطح نماد به سطح سازمان ارتقاء دهد، و با نیروهای میانه‌رو، دموکرات، چپ‌مدنی و حتی اصلاح‌طلبان پشیمان وارد گفت‌وگویی صادقانه شود، آنگاه حرکت دموکراتیک او می‌تواند به هسته‌ای برای شکل‌گیری یک بدیل ملی قابل اتکا تبدیل شود.

در جهانی که سیاست دیگر به قهرمانان فردی پاسخ نمی‌دهد و آینده از آنِ نهادها و شبکه‌های مدنی‌ست، راه دشواری در پیش روی رضا پهلوی و پروژه‌اش قرار دارد؛ اما این راه، شاید یکی از معدود راه‌های قابل عبور از فروبستگی و خشونت باشد، اگر اراده‌ای برای گذار مسالمت‌آمیز، عدالت‌محور و واقع‌بینانه وجود داشته باشد.

            1.وضعیت پساجنگ رژیم اسلامی: تضعیف ساختاری، آشفتگی سیاسی و انزوای منطقه‌ای

            2.رضا پهلوی به‌مثابه تنها آلترناتیو جدی ساختارمند: سرمایه نمادین، ضعف نهادسازی، اما برتری واقعی نسبت به سایرین

            3.فضاحت و ناتوانی نیروهای ضد پهلوی:

  • اصلاح‌طلبان حکومتی (موسوی، تاج‌زاده): بن‌بست درونی، اتکای نابجا به رفراندوم از بالا
  • مجاهدین خلق: فقدان مشروعیت اجتماعی، وابستگی خارجی، ساختار فرقه‌ای
  • چپ‌های کلاسیک و جمهوری‌خواهان پراکنده: فقدان ظرفیت تشکیلاتی، انشعاب‌ دائمی، ناتوانی در ائتلاف

            4.گرایش کمونیست شورایی : خط سوم یا فرصت سوخته؟

    • ضعف توده‌ای اما توان نظری برای نقد ریشه‌ای
    • تاکتیک‌های بقا، سازمان‌دهی محلی، حفظ استقلال ایدئولوژیک

            5.ع‌بندی: راهبرد شوراگری در فضای خلا قدرت و دوگانه «پهلوی یا جمهوری اسلامی»

ب - رضا پهلوی به‌مثابه تنها آلترناتیو جدی ساختارمند

در شرایط کنونی، اگرچه رضا پهلوی هیچ ساختار اجرایی، حزب رسمی یا سازمان سیاسی نهادینه‌ای ندارد، اما از مزیت بی‌بدیل سرمایه نمادین و گفتمان ملی‌گرایانه معتدل برخوردار است؛ چیزی که به‌ویژه پس از خیزش زن‌زندگی‌آزادی در سال ۱۴۰۱ و تکرار آن در سال ۱۴۰۲، با موج حمایت لایه‌هایی از طبقه متوسط، فرهنگیان، دانشجویان و حتی بخش‌هایی از جوانان طبقه کارگر همراه شد.

پهلوی برخلاف بسیاری از چهره‌های تبعیدی دیگر:

  • نه به براندازی با دخالت خارجی صریح تکیه دارد (برخلاف مجاهدین خلق)
  • نه در پی بازتولید نظم پیشاانقلابی‌ست
  • نه درگیر آلترناتیوهای حوزوی یا ایدئولوژیک است(برخلاف موسوی و طیف اصلاح‌طلب سنتی)

او از یک برند سیاسی خانوادگی بهره می‌برد که توانسته پشتوانه‌ای نمادین، رسانه‌ای و عاطفی در بخشی از بدنه معترض فراهم کند؛ در حالی‌که اغلب مخالفانش، حتی فاقد کوچک‌ترین ارتباط زنده با صحنه‌ی داخل کشور هستند.

پ - فضاحت و افول نیروهای مخالف رضا پهلوی

  • اصلاح‌طلبان حکومتی (موسوی، تاج‌زاده، بخش‌هایی از نهضت آزادی):با وجود آن‌که میرحسین موسوی اخیراً با پیشنهاد رفراندوم برای تغییر قانون اساسی وارد عرصه شده است، این رویکرد بیشتر یک تاکتیک انفعالی و درون‌حاکمیتی است تا برنامه‌ای برای گذار دموکراتیک واقعی. اصلاح‌طلبان در بهترین حالت، خواهان «بازگشت به جمهوریت» از درون ساختارهای ولایت فقیه‌اند. این موضع نه‌تنها در تقابل با تجربه ده‌ها سال خیانت اصلاحات قرار دارد، بلکه بی‌پشتوانه‌ی اجتماعی است؛ چرا که بدنه‌ی جوان و معترض کشور، اصلاح‌طلبی را به‌عنوان بخشی از «نظام پوسیده» می‌شناسد.موسوی، خاتمی و نیروهای مشابه، به‌جای بدیل‌سازی، خواهان نجات نظام‌اند.
  • مجاهدین خلق – سازمان رجوی:سازمانی با سابقه مبارزاتی پیش از انقلاب ۵۷ که پس از دهه ۶۰ عملاً به گروه اپوزیسیونی متکی به دولت‌های خارجی بدل شده است. سازمان رجوی نه‌تنها فاقد مقبولیت در داخل ایران است، بلکه به‌دلیل عملکردهای فرقه‌ای، نقض حقوق اعضای خود، و نزدیکی به عربستان و اسرائیل، عملاً از دایره اپوزیسیون مشروع مردمی خارج شده است. مخالفان رضا پهلوی اگرچه در ظاهر با او مرزبندی می‌کنند، اما همگرایی با مجاهدین، اعتبار اخلاقی‌شان را به‌شدت مخدوش می‌سازد.
  • چپ کلاسیک(کمونیسم روسی)، جمهوری‌خواهان پراکنده، طیف ملی-مذهبی و خارج‌نشینان:چپ‌های سنتی (از حزب توده گرفته تا احزاب موسوم به چپ سنتی) درگیر انشعابات تاریخی، ضعف تشکیلاتی، و فاصله شدید با میدان واقعی سیاست‌اند. جمهوری‌خواهان هم فاقد پایگاه اجتماعی فعال‌اند و نتوانسته‌اند در کنار هم حتی یک جبهه متحد دمکراتیک تشکیل دهند. ساختار فکری-تشکیلاتی این طیف‌ها هنوز درگیر مباحث دهه ۶۰ و ۷۰ است، بدون پاسخ‌ عملی به بحران‌های امروز جامعه ایران.

در نتیجه، رضا پهلوی برخلاف میل بسیاری از این نیروها، به‌تنهایی در میدان اپوزیسیون واقعی باقی مانده است.

ت - موقعیت گرایش چپ شورایی از جمله کمونیست های شورایی در این میان

در چنین فضایی، گرایش چپ شورایی (به علاوه  کمونیست‌های طرفدار خودمدیریتی، خودسازمان‌دهی، و رد تمام اشکال قدرت متمرکز) با دو مسئله بزرگ روبه‌روست:

    • فقدان ظرفیت عینی جنبشی (نه تشکل، نه شورا، نه شبکه فعال)
    • فقدان مخاطب اجتماعی وسیع (بدنه طبقه کارگر سازمان‌نیافته و پراکنده)

اما با این حال، چپ شورایی همچنان یک موضع استراتژیک حیاتی دارد: تنها جریانی است که با نگاه رادیکال، از هر دو قطب قدرت (هم جمهوری اسلامی، هم سلطنت‌طلبی/لیبرالیسم راست) مستقل می‌ماند.

در شرایط امروز، چپ شورایی می‌تواند با هوشمندی:

    • وارد ائتلاف‌های حداقلی موقت صنفی شود (مثلاً شوراهای معلمان، پرستاران، بازنشستگان)
    • گفتمان انتقادی علیه پهلوی، موسوی و مجاهدین را به‌طور مستقل و بدون مماشات پیش ببرد.
    • چشم‌انداز خودمدیریتی کارگری و اجتماعی را به‌جای «حکومت از بالا» تبلیغ کند.
    • خود را برای لحظه فروپاشی یا گذار نامتعارف آماده سازد؛ لحظه‌ای که ممکن است ساختار قدرت برای مدت کوتاهی دچار خلأ شود.

۵. جمع‌بندی: موضع گرایش کمونیسم شورایی در برابر معادله «پهلوی یا جمهوری اسلامی»

در پایان، گرایش کنونیسم شورایی باید بپذیرد که در چشم‌انداز کوتاه‌مدت، قادر به کسب قدرت نیست؛ اما این بدان معنا نیست که باید خاموش باشد یا به پیوستن به قطب‌های موجود رضایت دهد. راه‌حل آن است که:

    • در میدان باقی بماند؛
    • قدرت تحلیلی و انتقادی خود را حفظ کند؛
    • نیروهای جدید را از دل طبقه کارگر و دانشجویان جذب کند؛
    • و مهم‌تر از همه: به مردم یادآوری کند که آلترناتیو واقعی، نه یک «پادشاهی مدرن» یا «جمهوریت ناقص»، بلکه قدرت سازمان‌یافته توده‌ای از پایین،اداره شورایی جامعه و استقرار جمهوری شورایی مردم ایران است.

گرایش کمونیسم شورایی

27/07/2025 برابر 05/05/1404

 

اسم
نظر ...