دست کشیدن ایران از غنیسازی اورانیوم/جروسالم پست
23-11-2025
بخش خبر و تحلیل خبر
16 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
«دست کشیدن ایران از غنیسازی اورانیوم نشان میدهد که خامنهای به کلی از مسیر عقلانی خارج شده است – تحلیل».
بهروزرسانیشده در: ۱۷ نوامبر ۲۰۲۵ – ۱۸:۲۵
اورانیوم با غنای ۶۰ درصد، در صورتی که تهران میلیاردها دلار دیگر برای فراهمسازی منابع لازم سرمایهگذاری نکند، برای مدت طولانی همچنان بیفایده خواهد ماند.
ایران سرانجام بهطور صریح و علنی اعلام کرد: پنج ماه پس از جنگ ژوئن با اسرائیل، ناوگان ۲۰ هزار سانتریفیوژی آن— شامل چند صد سانتریفیوژ پیشرفته—همچنان در ویرانی کامل به سر میبرد.
یک مقام ایرانی روز دوشنبه بهطور علنی تأیید کرد که در حال حاضر هیچ غنیسازی اورانیومی در ایران انجام نمیشود.
برای آنکه خوانندگان چنین اظهاری را لاپوشانی تصور نکنند، باید گفت این موضوع اصلاً پوششی نیست.
اطلاعات اسرائیل—که در عملیات ماه ژوئن، بهطرزی شگفتانگیز و دقیق، تمامی بخشهای برنامه هستهای ایران را از کار انداخت—این موضوع را تأیید کرده است.
بیتردید تلاشهای گستردهای از سوی ایران برای ساخت تأسیسات هستهای جدید و انتقال آنها به عمق بیشتر زیر زمین در جریان است تا شاید برنامهای جدید در آینده بنا شود. ازاینرو، اسرائیل حتی برای یک لحظه نیز نمیتواند از این موضوع غافل شود.
اما وضعیت کنونی این است که جمهوری اسلامی هیچ پیشرفتی در بازگرداندن توان غنیسازی خود نداشته است. چرا؟
بخشی از پاسخ آن است که اسرائیل و آمریکا تأسیسات هستهای تهران را چنان بهطور کامل تخریب کردند—و آنقدر آوار بر آنها باقی گذاشتند، آن هم در حالی که بسیاری از این تأسیسات کمعمق یا عمیق در زیرزمین قرار داشتند—که ایران اساساً به این نتیجه رسید که پاکسازی و بازسازی آنها بسیار زمانبر و فاقد صرفه است.
به نظر تهران، بهتر بود بهجای آن، تأسیسات جدیدی ساخته شود—حتی اگر سالها طول بکشد تا عملیاتی شوند.
به این معنا، اورانیوم ۶۰ درصدی ایران نهتنها اکنون خطرناک نیست، بلکه احتمالاً تا یک یا دو سال آینده—اگر نه بیشتر—خطرناک نخواهد بود؛ این ماده به خودی خود، کاربرد چندانی ندارد.
علاوه بر این، مگر آنکه تهران هر چه زودتر میلیاردها دلار دیگر برای یک ناوگان جدید سانتریفیوژ و همچنین طیف وسیعی از تجهیزات توسعه تسلیحات—از جمله منابع نوترونی انفجاری برای ادغام در سامانههای انفجاری مقیاسیافته، و ساخت نیمکرههای ویژه برای نصب روی کلاهک هستهای—سرمایهگذاری کند، اورانیوم ۶۰ درصدی برای مدت طولانی همچنان بیفایده باقی خواهد ماند.
چرا ایران اکنون این اظهارات شتاب زده را علنی کرده است؟
دلایل متعددی وجود دارد.
نخست، جمهوری اسلامی سابقاً علاقه داشت عکسهایی با سانتریفیوژهای خود—که کار غنیسازی انجام میدهند—منتشر کند؛ اما پس از پنج ماه بدون هیچ تصویری، برای بسیاری آشکار شده بود که ناوگان سانتریفیوژها نابود شده است، و هزینهٔ پذیرش حقیقتی کمابیش آشکار کاهش یافته بود.
دوم، هرچند جمهوری اسلامی با وجود همه تلاشها حاضر نیست وارد مذاکره درباره یک توافق جدید برای محدودسازی برنامه هستهای و موشکی شود، اما همچنان نمیخواهد با حمله تازهای از سوی اسرائیل یا آمریکا روبهرو گردد.
علنی کردن بخشی از مشکلات شناختهشدهٔ هستهای میتواند چنین حملهای را عقب بیندازد یا جلوگیری کند.
بااینحال، بخش هستهای تنها یکی از تهدیدهای ایران است. از ابتدای سال ۲۰۲۵ تاکنون، این تهدید شاید حتی به تهدید درجه دوم تبدیل شده باشد؛ در مقایسه با تهدید بزرگتر یعنی برنامه موشکهای بالستیک.
همانگونه که اظهارات علنی ایران و اطلاعات اسرائیل درباره ضربه جدی به برنامه هستهای همراستایی داشتند، درباره برنامه موشکی نیز عمدتاً همنظرند: این برنامه کاملاً فعال است و با سرعت دوباره در حال گسترش.
به یاد بیاورید که یکی از دلایل حمله اسرائیل در ژوئن گذشته—و نه دیرتر—این بود که ایران به سطح جدیدی از توانایی برای سرعت تولید موشکهای بالستیک رسیده بود.
اگر در آستانه جنگ ژوئن، ایران حدود ۲۵۰۰ موشک بالستیک داشت، اطلاعات اسرائیل تخمین میزد این تعداد در فاصله زمانی های بعدی در سال ۲۰۲۶ بیش از دو برابر شده و به ۶۰۰۰ برسد، و تا اوایل ۲۰۲۸ ممکن است از ۱۰ هزار نیز فراتر رود.
اینها ارقامی بودند که اطلاعات اسرائیل میترسید بتوانند سپر دفاع موشکی ارتش اسرائیل را درهم بشکنند.
بهنظر میرسد آیتالله خامنهای از زمان جنگ ژوئن، بهکلی از مسیر عقلانی خارج شده است.
بهجای آنکه بهطور منطقی گزینههای خود را بسنجد—و بپذیرد که در برابر اسرائیل دست پایینتر را دارد—و تمرکز خود را از نبرد با اسرائیل به هدفی قابلمدیریتتر مانند رقابت با کشورهای عرب سنی در منطقه منتقل کند، او کاملاً دیپلماسی را کنار گذاشته و نشان میدهد که میخواهد با هر هزینهای به تقابل با اسرائیل ادامه دهد.
اگر خامنهای صرفاً اسرائیل—کشوری ۱۵۰۰ کیلومتر دورتر—را از فهرست دشمنان فعال خود حذف کرده و در فهرست کشورهایی قرار دهد که شاید از آنها متنفر است اما قصد رویارویی ندارد، دیگر لازم نبود نگران احتمال حمله اسرائیل یا آمریکا باشد.
اسرائیل هیچ علاقهای ندارد اگر ایران تهدیدی علیه اسرائیل نباشد در کار تهران مداخله کند.
اما با افزایش دوباره تعداد موشکهای بالستیک به میزانی بیش از آنچه برای دفاع در برابر کشورهای هممرز لازم است، خامنهای نشان میدهد که همچنان میخواهد توان تهدید اسرائیل را حفظ کند.
آنچه در رفتار خامنهای از واقعیت کاملاً جداست این است که او اکنون میکوشد همان رادارهایی را بازسازی کند که جنگندههای F-35 اسرائیل پیشتر نابود کرده بودند، و همان توان موشکی را دوباره بسازد که نیروی هوایی اسرائیل قبلاً منهدم کرده بود—با این تفاوت که اینبار برنامهٔ تسلیحات هستهای، همچون هدفی عظیم و اصلی، وجود ندارد تا جنگندههای اسرائیلی درگیر آن شوند.
به بیان دیگر، خامنهای در حال آزمودن همان طرح شکستخورده «با حذف یک بخش» است—طرحی که همین چند ماه پیش به شکست انجامید.
چرا خامنهای چنین مسیر غیرعقلانی را برگزیده است؟
نخست، همیشه میان نگاه غربیها و اسرائیلیها به جهان و نگاه روحانیان بلندپایهای چون خامنهای تفاوتهای عمیق وجود داشته است.
دوم، اسرائیل بسیاری از ژنرالها و مشاوران نزدیک به خامنهای را کشته است.
افزون بر این، اگرچه اسرائیل اعلام کرد که او را هدف قرار نداده است، خامنهای ممکن است احساس کرده باشد که در تیررس قرار دارد.
خامنهای شاید چنان درگیر نیاز به انتقام شده باشد که توانایی تفکر روشن و عقلانی را از دست داده است.
مصر و سوریه پس از شکستهای ۱۹۴۸ و ۱۹۵۶، و بهویژه پس از شکست سنگین در ۱۹۶۷، چگونه به خود اجازه دادند در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ جنگ با اسرائیل را آغاز یا تشدید کنند؟
بخشی از دلیل آن تصور این بود که حفظ فشار بر اسرائیل شاید به یک توافق «زمین در برابر صلح» منجر شود؛ مانند توافقات کمپدیوید میان اسرائیل و مصر.
اما بخشی دیگر ناشی از نوعی غریزه غیرعقلانی برای بازگرداندن «احساس حیثیت» بود.
مصر و سوریه نمیپنداشتند که در ۱۹۷۳ بتوانند اسرائیل را شکست دهند، و در پایان جنگ نیز ضربه سنگینی دریافت کردند. اما تصور میکردند که میتوانند بهتر از ۱۹۶۷، زمانی که نیروی هواییشان غافلگیر و نابود شد، عمل کنند.
از این نظر، آنها درست فکر میکردند و بسیاری از مصریها معتقدند که با عقب راندن نیروهای اسرائیلی در صحرای سینا در روزهای نخست جنگ، حیثیتشان را بازیافتند.
این شاید هدف خامنهای باشد—همراه با نوعی انتقامجویی برای یاران نزدیک خود.
اما خامنهای شاید بهتر باشد پایان آن داستان را به یاد آورد—جایی که در پایان جنگ، ارتشهای مصر و سوریه در سال ۱۹۷۳ تقریباً همانقدر، و در برخی موارد حتی بیش از سال ۱۹۶۷ ضربه خوردند.
ممکن است ایران بتواند در سالهای آینده با یک حمله موشکی غافلگیرکننده، آسیبی به اسرائیل وارد کند.
اما بهای نهاییای که تهران برای چنین حملهای خواهد پرداخت، بهمراتب سنگینتر از بهایی خواهد بود که در ژوئن گذشته پرداخت.
منبع:
THEJERUSALEM POST