کنش توده ای/رزا لوکزامبورگ
24-04-2025
بخش انقلابها و جنبشها
29 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

مقدمهای بر مقاله «کنش تودهای»
نوشتهی رزا لوکزامبورگ
(اوت ۱۹۱۱، لایپزیگ)
نخستینبار منتشر شده در روزنامه Leipziger Volkszeitung، شماره ۱۹۹، ۲۹ اوت ۱۹۱۱
منبع: Gesammelte Werke، جلد سوم، انتشارات دیتس، برلین، ۱۹۷۳ (چاپ چهارم)
نسخهی آنلاین: Marxists.org
مترجم: دیو هالیس
بازنویسی: دیو هالیس / برایان بگینز
برگردان به فارسی:شوراها
مقدمه
این مقاله یکی از نوشتههای متعدد رزا لوکزامبورگ دربارهی ماجرای موسوم به «حادثهی آگادیر» است.
حادثهی مزبور زمانی رخ داد که آلمان تلاش کرد نفوذ خود را در سراسر مراکش گسترش دهد. با توجه به احتمال بروز جنگ بر سر این مسئله، سوسیالیستهای فرانسوی خواهان برگزاری تظاهرات بینالمللی به نفع سوسیالیسم شدند. فرانسویها از طریق دفتر بینالمللی سوسیالیست خواستار تشکیل جلسهای میان سازمانهای سوسیالدموکرات کشورهای درگیر این ماجرا، یعنی فرانسه، اسپانیا، بریتانیا و آلمان شدند. تمامی این کشورها، بهجز آلمان، با برگزاری نشست موافقت کردند. یک دبیر تماموقت در هیئت اجرایی حزب سوسیالدموکرات آلمان (SPD)، هرمان مولکنبور (Hermann Molkenbuhr)، به دفتر بینالمللی اطلاع داد که آلمانها «در حال حاضر» تمایلی به شرکت در چنین نشستی ندارند.
مولکنبور حادثهی مراکش را بیخطر تلقی میکرد. بهزعم او، منافع شرکتهای بزرگ فولاد آلمانی، از جمله مانهسمان (Mannesmann) از یک سو، و کروپ (Krupp) و تیسن (Thyssen) که در یک کنسرسیوم معدنی فرانسوی سهیم بودند از سوی دیگر، باعث میشدند که سرمایهداران در نهایت خود ترمز بحران را بکشند. علاوهبر این، مولکنبور معتقد بود که پرداختن به این موضوع ممکن است توجهها را از مسائل داخلی منحرف کرده و در نتیجه، به بخت SPD در انتخابات عمومی پیشرو لطمه بزند.
همانطور که پیشتر نیز بارها رخ داده بود، بدنهی حزب سوسیالدموکرات رادیکالتر از رهبری آن بود و ماجرا را بهگونهای دیگر میدید. بدنهی حزب مسئلهی مراکش را بهویژه در آستانهی انتخابات پیش کشید. در برلین و شهرهای بزرگ پروس، بدنهی حزب گردهماییهایی اعتراضی علیه اعزام کشتیهای جنگی آلمانی، Panther و Berlin، به بندر آگادیر برگزار کرد.
رزا لوکزامبورگ، که عضو دبیرخانهی بینالمللی بود، نسخهای از نامهی مولکنبور را دریافت کرده بود. او که آشکارا از محتوای نامه ناخشنود بود، آن را در ۲۴ ژوئیهی ۱۹۱۱ همراه با نقدی تند و تیز از خود در روزنامهی Leipziger Volkszeitung منتشر کرد.
انتشار این نامه در میانهی یک بحران بینالمللی و پیش از آنکه هیئت اجرایی حزب اقدامی کرده باشد، جنجالی درونحزبی برانگیخت و نارضایتی از رهبری حزب را به اوج رساند. این افشاگری، هیئت اجرایی را ناچار ساخت که در تاریخ ۹ اوت، دست به تبلیغات دربارهی مسئلهی مراکش بزند. با اینحال، این اقدام نیز نتوانست نارضایتی اعضا را فروبنشاند.
در کنفرانس ینا (Jena)، هیئت اجرایی کوشید ماجرای «مراکش» را به مسئلهای دربارهی «لوکزامبورگ» بدل کند و او را به بیوفایی و بیاحتیاطی متهم ساخت. اما این حمله نتیجهی عکس داد. جناح میانهروها جانب «چپگرایان» پیرامون لوکزامبورگ را گرفتند و اصلاحاتی در ساختار حزبی به تصویب رسید. دو پست جدید دبیری پدید آمد و جایگاه ریاست مشترک به یکی از چهرههای برجستهی چپ میانه، هوگو هازه (Hugo Haase)، رسید که جانشین پل زینگر (Paul Singer) فقید شد.
این مقاله نگاهی درخور تأمل به دیدگاههای رزا لوکزامبورگ دربارهی سازماندهی حزبی و نیز موضع او در برابر مفهومی ارائه میدهد که در ادبیات سیاسی بهعنوان «خودانگیختگی» (spontaneity) از آن یاد میشود. این دیدگاهها نهتنها برای فهم تاریخی حائز اهمیتاند، بلکه همچنان در مباحث کنونی جنبش کارگری، چه در سطح ملی و چه بینالمللی، جایگاه دارند.
همچنین، این مقاله نگاهی گذرا به سازوکار درونی حزب سوسیالدموکرات آلمان میافکند. بهنظر میرسد که این امر چندان شناختهشده نیست که SPD، حزبی کاملاً متمرکز بود. بیدلیل نبود که تلاشهای بلشویکها برای صدور شیوههای سازماندهی خود ــ که در «۲۱ شرط ورود به انترناسیونال سوم» متبلور شده بود ــ با مقاومت شدید از سوی آن دسته از اعضای حزب کمونیست آلمان (KPD) روبهرو شد که پیشتر از بدنهی SPD برآمده بودند. تجربهی ناخوشایند آنها با تمرکزگرایی سبب شد که حزب کمونیست آلمان، دستکم برای چند سال، حزبی بسیار دموکراتیک باقی بماند. اما این، ماجرایی دیگر است!
ــ دیو هالیس
*****
بار دیگر تودهها و رهبران
(رزا لوکزامبورگ، اوت ۱۹۱۱)
از هر سو خبرهایی میرسد دربارهی گردهماییها و تظاهراتی که از سوی حزب ما علیه سیاست خارجی و خطمشی مربوط به مسئلهی مراکش سازماندهی شده است. تودههای مردم در همهجا با شور و شوقی چشمگیر به فراخوان ما پاسخ دادهاند، و این نشان میدهد که ما با ارائهی یک بیان سیاسی، راهحل و جهتگیری مشخص، چقدر احساسات و فضای فکری مردم را بهدرستی دریافتهایم. اکنون تنها یک نظر در سراسر حزب غالب است: اینکه اقدام تودهای علیه ماجرای مراکش و تبلیغات پرشور در حوزهی سیاست خارجی، وظیفهای بیچونوچرا برای سوسیالدموکراسی و ضرورتی فوری بوده است.
و حال، بیدرنگ این پرسش پیش میآید: چرا این کارزار یک یا دو ماه پیش آغاز نشد؟ اعزام ناوچهی توپدار آلمانی به آگادیر ــ اقدامی که با آن، آلمان بهطور رسمی در ماجرای مراکش مداخله کرد ــ در دوم ژوئیه انجام گرفت. در همان هفتهی نخست ژوئیه، اعتراض سوسیالیستهای فرانسوی و اسپانیایی در جریان بود. بهجای آنکه همان زمان بلافاصله و با تمام توان خود تبلیغات سیاسی را آغاز کنیم، اکنون در پس رویدادها گام برمیداریم و با تأخیری دستکم یک تا یکونیمماهه، خود را به دنبال آن میکشیم. در این مورد مهم، زیرکی و درایت سیاسی ما بسیار جای تردید و انتقاد باقی میگذارد. چرا چنین شده است؟
پاسخی که شاید بشنویم این است: هیئت اجرایی حزب، متأسفانه، فقدان ابتکار عمل از خود نشان داد. فراخوان آنها برای اقدام، تازه در ۹ اوت منتشر شد و در نتیجه، گردهماییها نمیتوانستند زودتر از نیمهی دوم اوت آغاز شوند. درست است؛ اما آیا حزب باید منتظر فراخوان رسمی هیئت اجرایی بماند؟ اگر امروز همگان در حزب، بدون استثنا، به ضرورت اقدام علیه سیاست جهانی پی بردهاند، آیا سازمانهای محلی حزب نمیتوانستند با ابتکار عمل خود وارد میدان شوند، همانگونه که رفقای اشتوتگارت چنین کردند؟11
فرافکنی و مقصر جلوهدادن هیئت اجرایی حزب بسیار آسان است، و البته این امکان هست که آنان واقعاً با تردید و بیانرژی عمل کرده باشند. بااینحال، سهم کوچکی از تقصیر هم متوجه کسانی نیست که همواره چشمانتظار نجاتی از بالا هستند و حتی در مواردی چنین روشن و بدون تردید، از اندکی خودانگیختگی و ابتکار فردی رویگردانند. البته، کارزارهایی در این ابعاد، نیازمند هماهنگی و یگانگی هستند تا بیشترین اثربخشی را داشته باشند، و اینگونه هماهنگی معمولاً بهتر است از یک مرکز هدایت شود. از این منظر، بهویژه اگر چند مرکز باسابقهی جنبش حزبی دست به ابتکار میزدند، بیشک میتوانستند دیگر سازمانهای محلی را نیز برانگیزند و همراه سازند.
به همین ترتیب، هیئت اجرایی حزب نیز، بهعنوان مرکز رهبری، بیدرنگ خود را ناگزیر میدید که هر حرکت گسترده و آغاز خوب را تعمیم دهد، و به زبان گویای ارادهی حزب بدل شود ــ نه آنگونه که اکنون هست، که در آن هیئت اجرایی حزب، سازمانهای نیرومند و بزرگ حزبی را صرفاً ابزاری برای اجرای دستورهای خود میپندارد.
باید این نکته را نیز با صراحت گفت: تنها در صورتی که این مناسبات نامعمول دگرگون شوند، زندگی درونحزبی میتواند بر پایهای عادی و سالم استوار گردد. در مانیفست کمونیست آمده است که رهایی طبقهی کارگر تنها به دست خود طبقهی کارگر ممکن است ــ و اینجا، مقصود از «طبقهی کارگر» نه هیئت اجراییای متشکل از هفت یا دوازده نفر، بلکه تودهی آگاه و بیدار پرولتاریاست.
هر گامی بهسوی رهایی طبقهی کارگر، باید همزمان نشاندهندهی رشد استقلال فکری این توده، رشد خودانگیختگی، خودآیینی و روحیهی ابتکار در میان آن باشد. چگونه میتوان انتظار داشت توان اقدام و زیرکی سیاسی در میان تودههای گستردهی مردم توسعه یابد، اگر پیشاهنگ این تودهها ــ یعنی بهترین و آگاهترین بخشهای آن که در سازمانهای سوسیالدموکرات گرد آمدهاند ــ از خود بهعنوان توده، هیچگونه ابتکار و استقلالی نشان ندهند و، در عوض، همواره منتظر صدور فرمانی از بالا باشند؟
بیشک، انضباط و وحدت عمل برای جنبشهای تودهای چون جنبش ما، امری حیاتی است.
با اینحال، انضباط در مفهوم سوسیالدموکراتیک، بهکلی با انضباط نظامی بورژوایی متفاوت است. در آنجا، انضباط بر پایهی اطاعت کورکورانه و تسلیم بیچونوچرای تودهی سربازان به فرمان قدرتی بیرونی و برتر استوار است.
اما انضباط سوسیالدموکراتیک تنها میتواند به معنای تابعیت آگاهانهی هر فرد از اراده و اندیشهی اکثریت بزرگ باشد. از این رو، انضباط سوسیالدموکراتیک هرگز نمیتواند به این معنا باشد که هشتصد هزار عضو سازمانیافتهی حزب باید در برابر اراده و دستورهای یک هیئت اجرایی مرکزی سر فرود آورند، بلکه معنای آن دقیقاً معکوس است: این نهادهای مرکزی حزب هستند که باید مجری ارادهی آن هشتصد هزار سوسیالدموکرات سازمانیافته باشند.
برای رشد طبیعی و سالم زندگی سیاسی درون حزب ــ که موضوعی حیاتی برای سوسیالدموکراسی است ــ باید اندیشه و ارادهی سیاسی تودهی حزبی همواره بیدار و فعال نگاه داشته شود و هرچه بیشتر توانایی اقدام یابد. البته ما هر ساله یک کنگرهی حزبی داریم که بالاترین مرجع تصمیمگیری است و ارادهی کل حزب را تثبیت میکند. اما بدیهیست که این کنگرهها فقط میتوانند خطوط کلی تاکتیکهای مبارزهی سوسیالدموکراتیک را ترسیم کنند. اجرای عملی این رهنمودها، نیازمند تفکر مداوم، زیرکی سیاسی، و ابتکار عمل پیوسته است.
تصمیمهای کنگرههای حزبی بههیچوجه نمیتوانند وظایف دائمی مبارزهی سیاسی را بهتمامی پوشش دهند، زیرا زندگی متوقف نمیماند، و از یک کنگره تا کنگرهی دیگر، بسیاری تحولات در آسمان و زمین روی میدهند که حزب باید نسبت به آنها واکنش نشان دهد.
واگذار کردن مسئولیت این وظیفهی سترگ ــ یعنی هوشیاری سیاسی روزانه و ابتکار عمل در هر گام ــ به یک هیئت اجرایی حزب، و تصور اینکه یک سازمان حزبی یکمیلیونی باید در برابر فرمان آن منفعلانه به انتظار بنشیند، از منظر مبارزهی طبقاتی پرولتاریا، بهغایت نادرست است. بیشک، این همان «اطاعت کور» نکوهیدهایست که اپورتونیستهای ما، بهاشتباه، در اطاعت روشن و منطقی همه از تصمیمهای کل حزب جستوجو میکنند.
در درون حزب ما، بارها و بارها شکایتهایی شنیده میشود مبنی بر اینکه بوروکراتیسم نهادهای عالی حزبی، انرژی زندهی سیاسی را از میان برده است. این شکایتها کاملاً موجهاند. با این حال، کسانی که چنین شکایاتی را مطرح میکنند، اغلب توجهی به این حقیقت ندارند که این وضعیت نامطلوب تا حد زیادی از ذات امور ناشی میشود. هر نهادی که کارهای اداری روزمره دارد، بهطور طبیعی در معرض افتادن به دام بوروکراتیسم و روزمرگی است. علاوه بر این، چنین نهادهای عالیرتبهای معمولاً حس مسئولیتپذیری نیرومندی دارند که بیتردید تأثیری فلجکننده بر ابتکار و قاطعیت میگذارد. تنها راه واقعی برای اصلاح این وضعیت اسفبار، فعالیت زنده و سیاسیِ کل حزب است. ایدهآلترین کمیته اجراییِ حزبی برای حزبی مانند سوسیالدموکراسی، باید چنان باشد که به مطیعترین، سریعترین و دقیقترین ابزار برای اجرای ارادهی کل حزب بدل شود. اما حتی ایدهآلترین کمیتهی اجرایی هم نمیتواند کاری از پیش ببرد و ناگزیر در بوروکراسی ناکارآمدی غرق میشود، اگر منبع طبیعی انرژیاش، یعنی ارادهی حزب، به حرکت درنیاید؛ اگر تفکر انتقادی و ابتکار تودهی حزبی در خواب باشد.
در حقیقت، موضوع از این هم فراتر میرود. اگر انرژی درونیِ حزب، یعنی زندگی فکری مستقل تودهها، به اندازهی کافی فعال نباشد، نهادهای مرکزی نهتنها در بوروکراسی زنگزده فرو میروند، بلکه به شکلی طبیعی دچار توهمی در مورد جایگاه و قدرت رسمی خود در نسبت با حزب میشوند. بهتازگی، «دستور مخفی» کمیتهی اجرایی حزب به تحریریههای مطبوعات حزبی، شاهد تازهای بر این مدعاست—تلاشی برای تصمیمگیری بهجای مطبوعات حزبی که باید با شدیدترین لحن رد شود.[2] اما در اینجا نیز باید آشکارا گفت: در برابر هم ناکارآمدی و هم توهم قدرت بیش از حد در نهادهای مرکزی جنبش کارگری، راهی جز ابتکار، اندیشه و حیات سیاسی تپندهی خود تودههای وسیع حزبی وجود ندارد.
مسائلی که در اینجا به آنها اشاره شد، صرفاً از جنس علاقهی نظری نیستند، بلکه در وضعیت فعلی از اهمیتی حیاتی برخوردارند. در درون حزب، از جهات مختلفی پذیرفته شده که وضعیت کنونی کمیتهی اجرایی حزب باید اصلاح شود، و تقویت و نوسازی نهادهای عالیرتبهی حزبی ضروری است. نشریهی ما در البرفلد نیز اخیراً در پیوند با بحثهای مربوط به مسئلهی مراکش چنین نوشت:
«حداقل باید با ولکستسایتونگ لایپزیگ همنظر بود که کمیتهی اجرایی حزب باید برای یک کارزار ابتکار عمل به خرج میداد.»
«ما نیز پس از بررسی دقیق موضوع، کاملاً قانع شدهایم که گناه قصور کمیتهی اجرایی حزب باید با نگاهی ملایمتر داوری شود. ساختار اداری حزب چنان گسترش یافته که شمار اعضای رهبری دیگر برای پاسخگویی به همهی وظایفِ درخورِ آن کافی نیست. جای خالی رفیق زینگر [Singer] هنوز پُر نشده است؛ و اگر یکی یا دو تن از اعضای کمیتهی اجرایی بهخاطر مأموریتهای حزبی یا فعالیتهای تبلیغی بیرون از برلین باشند، و یکی بیمار شود، و چهارمی و پنجمی در تعطیلات باشند—که بیتردید کسی زحمت اعضای پرکار کمیتهی اجرایی را انکار نخواهد کرد—در این صورت، اجتنابناپذیر است که اقلیتی ناچار شود در مورد مسائل ناگهانی و مهم تصمیمگیری کند و چنین مسائلی گاه به شکلی متفاوت رسیدگی میشد اگر کل کمیته گرد هم آمده بود. تناقضی که نامهی کمیتهی اجرایی حزب را از سوی دفتر حزب بهعنوان نظر شخصی نویسندهی آن معرفی کرد، در حالیکه بیرون از حزب آن را نامهای رسمی از جانب کمیتهی اجرایی تلقی کردند، نیز از همین معضل ریشه میگیرد. کنفرانس حزبی ینا باید دربارهی تقویت کمیتهی اجرایی تصمیمگیری کند. در این زمینه، دو حوزهی انتخابیه—تتلُو-بِسکُو و برلین یک—پیشنهادهایی ارائه کردهاند.»[3]
برداشت مطرحشده از ضرورت تقویت کمیتهی اجرایی کاملاً درست است، و کنفرانس حزبی نباید از انجام وظیفهی مهم خود در این زمینه طفره برود. اما اگر حزب ما تنها به تقویت کمیتهی اجرایی بسنده کند و بار دیگر همهی نجات را از «افراد تازه» انتظار بکشد—چنانکه مثلاً برای شکلگیری اقدام اعتراضی علیه ماجرای مراکش، یکونیم ماه منفعلانه منتظر اشارهی چوب رهبریِ کمیتهی اجرایی ماند—این کار چیزی نخواهد بود جز تلاش برای مقابله با شرّ بوروکراتیسم، با ابزارهای صرفاً بوروکراتیک. هیچ کمیتهی اجرایی در جهان نمیتواند جایگزین انرژی درونی خود تودهی حزبی شود. سازمانی که یک میلیون عضو دارد، و در لحظاتی بزرگ و در برابر وظایفی بزرگ، شکایت میکند که «رهبران مناسبی» ندارد، در واقع ناتوانی خود را اثبات میکند؛ زیرا نشان میدهد که هنوز ذات تاریخیِ مبارزهی طبقاتی پرولتاریا را درنیافته است—ذاتی که در آن، تودهی پرولتاریا نیازمند «رهبرانی» بهمعنای بورژوایی کلمه نیست، بلکه خود، رهبر است.
پانویسها:
[1] در ۱۵ ژوئیه ۱۹۱۱، گردهمایی اعتراضیای در اشتوتگارت برگزار شد که کارل لیبکنشت در آن پیشنویس قطعنامهای علیه سیاستهای امپریالیستی آلمان در مراکش را ارائه کرد و این قطعنامه به اتفاق آرا تصویب شد.
[2] در ۸ اوت ۱۹۱۱، کمیتهی اجرایی حزب سوسیالدموکرات آلمان (SPD) نامهای محرمانه برای تحریریههای مطبوعات حزبی ارسال کرد تا مانع از انتشار مطالب انتقادی نسبت به رهبری اتحادیههای کارگری شود، بهویژه در مورد اختلافات در اتحادیهی چاپگران که بر سر تصمیمات ضدکارگریِ رهبری آن بروز کرده بود. یکی از روزنامههای بورژوایی در زاکسن به این نامه دست یافت و محتوای آن را علنی کرد که موجب نارضایتی گستردهای در میان اعضای حزب شد.
[3] اشاره به نامهی مولکنبور (Molkenbuhr) است.