موسوی و جنگ !/آذر


12-07-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
42 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

موسوی و جنگ !

بخش اول :

بیانیه جدید میرحسین موسوی در رابطه با جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با “ایران!”-جمهوری اسلامی، از منظر سیاسی و گفتمان انتقادی او نسبت به ساختار قدرت در ایران، حائز اهمیت فراوان است. موسوی که سال‌هاست در حصر خانگی به‌سر می‌برد، به ندرت در مورد مسائل نظامی و منطقه‌ای اظهارنظر می‌کند؛ اما این‌بار بیانیه‌اش بازتاب‌دهنده نوعی مرزبندی مهم است: تمایز مردم ایران با حاکمیت نظامی-ایدئولوژیک جمهوری اسلامی.

در این تحلیل، به چند محور اصلی این بیانیه و نقدی که در راستای ملاحظات شما بر آن وارد است، می‌پردازیم:

۱. ساختار بیانیه: دفاع از مردم، نه حاکمیت

موسوی در این بیانیه، مشابه گذشته، کوشیده است که از مردم ایران در برابر پیامدهای فاجعه‌بار سیاست خارجی نظام دفاع کند. او با تأکید بر عدم مشروعیت دخالت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، عملاً رژیم را مسئول اصلی به خطر افتادن امنیت مردم ایران معرفی می‌کند.

اما نکته‌ای که در بیانیه‌ موسوی غایب است، این است که:

این جنگ نه یک “تجاوز اسرائیلی” بلکه پاسخ به دهه‌ها تهدید، تحریک، و تروریسم نیابتی جمهوری اسلامی است.

در حالی که بیانیه، لحن صلح‌طلبانه‌ای دارد، اما مانند بخش‌هایی از اپوزیسیون، علت‌العلل این جنگ را روشن نمی‌سازد و گویی اسرائیل را آغازگر تنش معرفی می‌کند، در حالی که واقعیت، پیچیده‌تر و آشکارتر است

۲. محو مرزهای واقع‌گرایانه در بیانیه

در بیانیه، جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی معرفی می‌شود که مردم را گروگان گرفته، درگیر پروژه‌های “امت‌سازی” و صدور انقلاب کرده، اما موسوی از ذکر ماهیت دقیق این پروژه‌ها و اقدامات مشخصی چون تأسیس و پشتیبانی از حزب‌الله، حماس، فاطمیون، زینبیون و شبه‌نظامیان حشدالشعبی طفره می‌رود.

در واقع، بیانیه بر پیامد تمرکز دارد و نه بر علل بنیادین. جنگی که امروز شاهد آن هستیم، نتیجه‌ی طبیعی بیش از چهار دهه سیاست صدور انقلاب، شعار «محو اسرائیل»، دخالت در سوریه، لبنان، غزه و یمن و تأمین مالی گروه‌های تروریستی است.

۳. ابهام در موضع‌گیری نسبت به اسرائیل

موسوی اگرچه با سیاست جنگ‌طلبانه جمهوری اسلامی مخالفت کرده، اما در عین حال از روایت رسمی جمهوری اسلامی در ضدیت با اسرائیل فاصله نگرفته است. هیچ اشاره‌ای به حق اسرائیل برای دفاع از خود در برابر تهدیدهای فیزیکی و ایدئولوژیک نشده است.

این نقطه ضعف، نشان می‌دهد که حتی چهره‌های اصلاح‌طلب یا منتقد درون‌حکومتی نیز نتوانسته‌اند نگاه منطقه‌ای عقل‌گرایانه را جایگزین نگاه آرمان‌گرایانه ضدصهیونیستی کنند. در نتیجه، نوعی “ناگفته‌گویی” نسبت به اسرائیل در بیانیه به چشم می‌خورد.

۴. ندای صلح بدون چارچوب بازدارندگی

بیانیه سرشار از ادبیات صلح‌طلبانه است، اما از نظر راهبردی تهی است. صلح بدون بازدارندگی، صلحی نیست که در دنیای واقعی دوام بیاورد. جمهوری اسلامی عملاً اسرائیل را به نابودی تهدید کرده، منابع عظیمی را خرج نیروهای نیابتی کرده، و اکنون در معرض پاسخ قرار گرفته است.

موسوی باید به جای صرفاً بیان یک موضع اخلاقی، واقعیت‌های راهبردی را نیز می‌دید:

تا زمانی که تهران تهدید می‌کند، تل‌آویو هم واکنش خواهد داشت.

جمع‌بندی تحلیلی:

بیانیه میرحسین موسوی، در چارچوب دیدگاه سنتی او نسبت به “مردم‌سالاری دینی”، تلاش دارد مردم را از عملکرد نظام جدا کند و نقش اپوزیسیونی مشروط را بازی کند. اما در تحلیل نهایی:

            •           دچار اشتباه در فهم یا بیان علت جنگ شده است؛

            •           از نام‌گذاری دقیق تهدیدهای جمهوری اسلامی اجتناب کرده؛

            •           و بر خلاف خواست واقعی برای صلح، نتوانسته به نقش اسرائیل در حفظ بازدارندگی اشاره کند.

بنابراین، هرچند از نظر اخلاقی، این بیانیه حامی مردم ایران است، اما از نظر راهبردی و تحلیلی، دچار خطای جهت‌گیری است و در کنار بخش‌هایی از اپوزیسیون، تصویر ناقصی از واقعیت ترسیم می‌کند.

بخش دوم :

حال بعد از یک اشاره تیتر وار در بخش اول ، در این بخش به سراغ ، یک نقد تخصصی و تحلیلی نسبت به بیانیه اخیر مهندس میرحسین موسوی در پی جنگ ۱۲ روزه و پیامدهای سیاسی آن می روم این نقد بر پایه داده‌های فکت‌محور بیانیه، مفروضات تحلیلی و برداشت‌های استراتژیک نگاشته شده و تلاش دارد از منظر سیاست‌گذاری کلان، گفتمان دموکراتیک، نسبت مردم و حاکمیت، و مشروعیت ملی به ارزیابی آن بپردازد:

نقد کارشناسانه بر بیانیه اخیر مهندس موسوی (تیرماه ۱۴۰۴)

با تمرکز بر نسبت مقاومت، حاکمیت، و حق تعیین سرنوشت

۱. تفکیک مردم از حاکمیت: گزاره‌ای اخلاقی، اما ناکافی در سیاست کلان

موسوی با ستایش ایستادگی مردم ایران و در عین حال انتقاد از «شیوه حکمرانی ناکارآمد»، تلاش کرده است تا بین ملت ایران و ساختار قدرت تفکیکی روشن قائل شود. این رویکرد، به لحاظ اخلاقی قابل‌درک و از منظر دفاع مدنی شجاعانه است، اما در سطح سیاست‌گذاری کلان، چنین دوگانه‌سازی‌ای با یک مشکل نظری روبروست:

آیا ساختاری که تداوم خود را بر ایده «مقاومت ملی» بنا کرده، می‌تواند از مردم جدا شود؟ یا این ساختار، در ذهن مخاطب، بخشی از همین مقاومت تعبیر می‌شود؟

با توجه به واقعیت‌های موجود، تفکیک صرف مردم از حاکمیت بدون ارائه سازوکار روشنِ انتقال قدرت یا مشارکت مردمی در سیاست‌های کلان امنیتی، نمی‌تواند مسئله مشروعیت را حل کند، بلکه صرفاً بحران معنا را عقب می‌اندازد.

۲. استفاده از واژه “خطاهای بزرگ”؛ مبهم اما پرظرفیت

اشاره به اینکه وضعیت فعلی نتیجه “رشته‌ای از خطاهای بزرگ” است، بیانی تلویحی از پذیرش سوءمدیریت‌های داخلی در منتهی‌شدن به جنگ اخیر است. اما پرسش مهمی که بی‌پاسخ می‌ماند آن است که:

چه نهادهایی مرتکب این خطاها شدند؟ ساختار تصمیم‌گیری چگونه و توسط چه نهادهایی به مسیر فعلی رسید؟ آیا خود ساختار قابل اصلاح است یا باید از اساس بازتعریف شود؟

بیانیه از ارائه پاسخ شفاف به این پرسش‌ها پرهیز کرده و در عوض، راه‌حل را به پیشنهاد “رفراندوم” و تأسیس مجلس مؤسسان حواله می‌دهد که خود نیازمند پیش‌شرط‌های متعدد ساختاری و امنیتی است.

۳. پیشنهاد رفراندوم؛ گامی بلند، اما بدون پُل ارتباطی با قدرت موجود

رفراندوم برای تأسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی، پیشنهادی است که از عمق بحران مشروعیت خبر می‌دهد. اما در شرایطی که:

            •           ساختار فعلی هیچ‌گونه آمادگی برای انتقال قدرت ندارد،

            •           جامعه مدنی به‌شدت سرکوب شده و فاقد تشکل‌یافتگی مؤثر است،

            •           و هیچ زبان مشترکی میان اصلاح‌طلبان، جریان حاکم و اپوزیسیون وجود ندارد،

پیشنهاد رفراندوم به‌نظر بیشتر یک «ژست سیاسی نمادین» است تا یک نقشه راه عملیاتی. این‌گونه طرح‌ها بدون مقدمه‌چینی نهادی، صرفاً در ساحت بیانیه‌ها می‌مانند.

۴. از مقاومت به جمهوریت؟ خلأ نظری بین مبارزه و اصلاحات

بیانیه موسوی می‌کوشد از دل “ایستادگی در برابر دشمن خارجی”، به دفاع از “حق تعیین سرنوشت داخلی” برسد. این جهش مفهومی جذاب است، اما در غیاب یک نظریه منسجم درباره نسبت امنیت ملی و دموکراسی، مبهم باقی می‌ماند.

چگونه می‌توان همزمان مردم را در دل یک جنگ با دشمن خارجی بسیج کرد، و از آنان خواست نظام حاکم را از اساس بازتعریف کنند؟

آیا چنین بیانیه‌ای به‌صورت ناخواسته به پارادوکس دوگانه‌ی «جنگ–رفراندوم» گرفتار نمی‌شود؟

در شرایط بحران امنیتی، جامعه بیشتر به ثبات گرایش دارد تا تحول ساختاری؛ از این‌رو طرح چنین خواسته‌هایی بدون آمادگی روانی جامعه، ممکن است نتیجه عکس بدهد.

۵. سکوت معنادار در برابر بازیگران منطقه‌ای و مسئولیت‌های فراملی

بیانیه موسوی تقریباً هیچ اشاره‌ای به نقش بازیگران منطقه‌ای چون حزب‌الله، حشدالشعبی، و یا حماس در شکل‌گیری شرایط جنگ ۱۲ روزه ندارد. در حالی که این نیروها بخشی از استراتژی منطقه‌ای ایران هستند، غیاب آنها در تحلیل موسوی باعث می‌شود بیانیه از منظر امنیت منطقه‌ای ناقص تلقی شود.

آیا مقاومت فقط امری ملی است؟ یا در امتداد دکترین سیاست خارجی نظام قرار دارد؟

نادیده‌گرفتن این لایه‌ها، خواننده تخصصی را با این تصور مواجه می‌کند که تحلیل، بیش از حد به داخل ایران معطوف شده و نقش منطقه‌ای ایران را نادیده گرفته است.

جمع‌بندی: ضرورت بازاندیشی در نقش مردم، حاکمیت، و گفتار دموکراتیک در شرایط بحرانی

بیانیه اخیر موسوی از منظر اخلاقی قابل تحسین است:

            •           بر ایستادگی مردم تأکید می‌کند

            •           به حقوق سیاسی شهروندان ارج می‌نهد

            •           خواستار اصلاح ساختار از طریق مسالمت‌آمیز است

اما از منظر سیاست‌ورزی راهبردی و نظریه قدرت، دچار کاستی‌های جدی است:

            •           مرز روشن بین مردم و ساختار را ترسیم می‌کند اما راه نجات را مشخص نمی‌کند

            •           طرح‌های تحول‌خواهانه می‌دهد، اما پل عبور از وضعیت موجود به مطلوب را نمی‌سازد

            •           از بازیگران منطقه‌ای غفلت می‌کند، و تناقض‌های گفتاری را برطرف نمی‌سازد

در نهایت، این بیانیه را می‌توان “مانیفستی اخلاقی برای آینده‌ای دموکراتیک” دانست، اما نه برنامه‌ای عملیاتی برای عبور از بحران فعلی. برای تبدیل چنین بیانیه‌هایی به راهبرد موثر، باید گفت‌وگوی گسترده‌تری در سطح جامعه مدنی، نخبگان، و حتی بازیگران بین‌المللی آغاز شود.

آذر

۱۲ژوئن ۲۰۲۵

 

اسم
نظر ...