نقدی بر «انقلاب معکوس» امین بزرگیان/نادر کار
13-07-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
40 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :

نقدی بر «انقلاب معکوس» امین بزرگیان
مقالهی امین بزرگیان با عنوان «انقلاب معکوس: شرحی بر مقاومت دوازدهروزه» منتشره در سایت «نقد اقتصاد سیاسی» به تاریخ 20 تیر 1404 کوششی است در تحلیل جنگ دوازدهروزهی ایران و اسرائیل از 23 خرداد تا 3 تیر 1404(13 تا 24 ژوئن 2025) نه از منظری ژئوپلیتیکی یا نظامی، بلکه از دیدگاه تحول در افقهای تخیل سیاسی، سوژهگی جمعی و بحرانهای ساختاری در دل جامعهی ایران. این نوشته، همزمان که روایتگر یک لحظهی بحرانی است، میکوشد مفاهیم مهمی چون «انقلاب»، «مقاومت»، «سوژه»، و «خشونت ساختاری» را در بستر این لحظه بازخوانی کند و امکانها و بنبستهای آن را روشن سازد. در ادامه، مروری تحلیلی بر مضمون و ساختار این مقاله ارائه میشود:
۱. موقعیتسنجی مفهومی: انقلاب بهمثابه تخیل واژگون
امین بزرگیان مقالهاش را با نقد تلقی رایج از «انقلاب» آغاز میکند: انقلاب نه صرفاً تغییری در قدرت یا ساختار، بلکه شکلی از تخیل اجتماعی و گسست در نظم نمادین است. او در پیِ آن است که بپرسد آیا جنگ اخیر، در هیئت لحظهای انقلابی ظاهر شد؟ پاسخ او در عنوان نهفته است: «انقلاب معکوس».
او مینویسد: «در این دوازده روز، مردم برای لحظاتی کوتاه دست از نارضایتی کشیدند، اما نه برای اطاعت، بلکه برای تخیل چیزی دیگر». با این حال، این تخیل «خنثی» شد، نه از بیرون، بلکه از دل خود سازوکارهای قدرت، رسانه و فرهنگ سیاسی رسمی. آنچه میتوانست لحظهای انقلابی باشد، به «مقاومت سازماننیافتهی عاطفی» فروکاسته شد که زود فرونشست.
۲. مقاومت بهمثابه کنشِ واکنشی (نه کنشگری آفرینشگر)
در بخش دوم، بزرگیان به تحلیل مقولهی «مقاومت» میپردازد. او «مقاومت» ایرانی در برابر اسرائیل را نوعی همسرایی احساسی و دفاعی میبیند که اگرچه بهظاهر وحدتآفرین بود، اما به جای اینکه سوژهای نو را پدید آورد، در سوژهگی موجود ذوب شد.
او این مقاومت را با مقاومتهای انقلابی واقعی (نظیر مقاومت ویتنام یا کوبا) مقایسه نمیکند، بلکه نشان میدهد که چگونه در دل ساختار سرکوبگر، مقاومتی شکل گرفت که در خدمت تثبیت نظم موجود درآمد. از این منظر، مقاومت ایرانیان در این لحظهی خاص، نه برهمزنندهی نظم، بلکه تجدیدکنندهی مشروعیت نظم موجود بود.
۳. سوژهی ازدسترفته و خشونت درونیشده
بزرگیان در ادامه، مسئلهی سوژهی سیاسی را پیش میکشد. به زعم او، «سوژهی جمعی» در لحظهی جنگ دوازدهروزه، نهتنها پدید نیامد، بلکه آنچه از پیش باقی بود نیز از دست رفت. او بهنحوی از «فرصتِ سوژهگی» سخن میگوید: جنگ میتوانست مجالی برای بازآفرینی این سوژه باشد، اما این فرصت در میان امواج رسانهای، القائات ملیگرایانه، و هراس از نابودی «ایران» دفن شد.
اینجاست که نویسنده از «خشونت ساختاری معکوس» سخن میگوید: خشونتی که نه با شلیک موشک، بلکه با همدلی تحمیلی، وحدت بیبدیل رسانهای، و خنثیسازی احساسات رادیکال عمل میکند. او آن را «خشونت همنوایی» مینامد؛ نوعی سرکوب که در دل همبستگی ظاهر میشود.
۴. بازخوانی لحظهی جنگ: نه قدرت حاکم، نه مردم، بلکه برزخ
نویسنده در پایان مقاله، جنگ دوازدهروزه را نه بهمثابه تقابل دو قدرت نظامی، بلکه بهمثابه لحظهای میبیند که نه مردم به خیابان آمدند، نه رژیم سقوط کرد، نه کسی پیروز شد، و نه کسی شکست خورد. این لحظه، به تعبیر او، یک برزخ سیاسی بود. فرصتی برای چیزی دیگر، که تحقق نیافت.
او مینویسد: «در این دوازده روز، ملت برای لحظهای سوژهی خویش شد؛ نه بهدلیل وحدت، بلکه بهدلیل تعلیق ترسهای معمول، تعلیق رنج روزمره. اما بلافاصله، این سوژهگی خاموش شد، پیش از آنکه گفتار و کنشی نو بیافریند».
۵. تحلیل پایانی: انقلاب معکوس بهمثابه بنبست
عنوان مقاله، انقلاب معکوس، بهخوبی دلالت بر آن دارد که نویسنده در پی تأکید بر این مساله است که چگونه از دل یک لحظهی بالقوه انقلابی، نوعی بازتولید نظم و ترمیم مشروعیت سرکوبگر سر برمیآورد.
به تعبیر بزرگیان، «انقلاب معکوس» یعنی لحظهای که قرار است شکاف بیافریند، اما آن شکاف توسط نظم بلعیده میشود. «مقاومت» در اینجا نامی است برای چیزی که دیگر از آن تهی شدهایم: امید به برهم زدن، نه تطبیق دادن.
ارزیابی نهایی:
مقالهی بزرگیان، تحلیلی به ظاهر هوشمندانه و متفاوت از لحظهای است که بسیاری آن را تنها در سطح سیاست خارجی یا جنگی موضعی فهمیدند. او با ترکیب نگاه انتقادی، نظریهی سوژه، و تحلیل گفتمان، تصویری ارائه میدهد از لحظهای تراژیک: لحظهای که امکان تحول وجود داشت، اما خود به ابزاری برای ثبات بدل شد.
این مقاله، یادآور آثار والتر بنیامین در باب لحظهی انقلابی، یا نقدهای آلن بدیو از «رخداد» است، با این تفاوت که در آن نشانهای از کیش انقلابگرایی یا امید بلافصل وجود ندارد. بلکه با لحنی تلخ اما ژرف، از ناتمامی و خاموشی تخیل سیاسی سخن میگوید.
به نظر می رسد نویسنده جنگ را صرفا به عنوان یک تجاوز خارحی می نگرد و از همین روی تحلیل او بدون ورود به امر سیاسی و مسئولیت رژیم اسلامی در بحران آفرینی منطقه ای و جهانی عملا در خدمت وضع موجود است.
مقالهی امین بزرگیان، در عین برخورد انتقادی با روایت رسمی، در سطح تحلیلی، از نقش رژیم جمهوری اسلامی بهمثابه کنشگر بحرانساز عبور میکند و جنگ را عمدتاً در قالب تجربهای عاطفی/گفتمانی برای مردم ایران بازخوانی میکند. در نتیجه:
۱. عدم نقد سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی
مقاله فاقد تحلیل مستقیم از پروژهی هژمونیک جمهوری اسلامی در منطقه است: سیاستهایی که هم از دل منطق سرمایه داری جهانی تغذیه میکنند و هم خود بهطور فعال در بازتولید جنگ، فرقهگرایی و سرکوب در یمن، سوریه، لبنان، عراق و فلسطین نقش دارند.
در این غیبت تحلیلی، رژیم اسلامی بهمثابه یک «سوژهی فعال جنگآفرین» محو میشود و بیشتر بهمثابه یک قدرت ایستا و مبهم ظاهر میگردد که مردم از آن دلزدهاند، اما مسئولیت مستقیمی در شعلهور شدن جنگ ندارد. این امر میتواند ناخواسته نوعی پاکسازی انتقادی از رژیم حاکم تلقی شود.
۲. غیبت امر سیاسی به نفع امر نمادین و عاطفی
تحلیل بزرگیان عمدتاً حول تخیل، سوژهگی، خشونت نمادین و عاطفی میگردد، اما برنامه و ساختار قدرت سیاسی – یعنی ماشین امنیتی، نظامی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی – در آن گنگ و حاشیهای است. این تمایل به امر انتزاعی، میتواند با وجود ظاهر انتقادیاش، در نهایت به خنثیسازی پرسشهای ریشهایتر سیاسی (نظیر مسئولیت ساختاری حاکمیت در برافروختن آتش جنگ یا فروکاست مسئلهی فلسطین به ابزار مشروعیت) بینجامد.
۳. تقدیس ضمنی مردم بدون تحلیل طبقاتی و سازمانی
مقاله لحظهای را ستایش میکند که مردم «سوژهگی» عاطفی نشان دادند، اما این لحظه نه با تحلیل طبقاتی، نه با سازمانیابی شورایی، و نه با کنشگری آگاهانهی رادیکال همراه است. چنین بازنماییای، هرچند احساسبرانگیز، به شکلی رمانتیک و غیرتاریخی از مردم ارجاع میدهد؛ مردمی که صرفاً «احساس میکنند»، نه تحلیل میکنند و نه کنش انقلابی پیش میکشند.
جمعبندی انتقادی:
تحلیل بزرگیان، در غیاب نقد صریح نقش جمهوری اسلامی در منطقه و فروکاست سیاست به تجربهی عاطفی، ناخواسته به همراهی گفتمانی با وضع موجود میل پیدا میکند؛ نه از حیث دفاع از رژیم، بلکه از طریق امتناع از نقد ساختاری آن در سطح منطقهای و جهانی.
در نتیجه، این «شرح مقاومت» با وجود زبان انتقادی، بیشتر به یک زیباییشناسیِ لحظهی ازدسترفته شباهت دارد تا به نقدی ریشهای از رژیم جنگطلب، نظم جهانی سرمایهداری، و بدیل واقعی انقلابی.
از موضع چپ رادیکال (و بهویژه دیدگاه شورایی) به این مسائل به طور بسیار فشرده ملاحظاتی در خصوص
نقش جمهوری اسلامی در بحرانسازی،نقد سلبریتیسم انتزاعی در تحلیل مقاومت،ضرورت بازگشت به سوژهی انقلابی سازمانیافته و بازخوانی جنگ از منظر تضادهای طبقاتی و سیاست شورایی را یادآور می شویم.
دیدگاه چپ شورایی مایل به پاسخی تحلیلی یا نقادانه از اوضاع فعلی است و بی ربطی مقاله بزرگیان را در این باره ناشی از نارسایی روشنفکران غرق در انتزاعیات در امر سیاسی و وضعیت واقعی جامعه میداند.این نکته که مقالهی امین بزرگیان واجد نوعی انتزاعگرایی روشنفکرانه است که از نسبت واقعی خود با امر سیاسی و وضعیت عینی جامعه میگریزد، نقطهی عزیمت مهمی برای پاسخ تحلیلی از منظر چپ شورایی است.
در این رویکرد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. انتزاعگرایی روشنفکرانه و قطع ارتباط با واقعیت اجتماعی
مقالهی بزرگیان، بهجای پرداختن به علل واقعی جنگ، نقش فعال رژیم جمهوری اسلامی در منطقه، و امکان مقاومت اجتماعی واقعی، در اقلیم استعارهها و گفتمانهای عاطفی/نمادین سرگردان است. این نوع تحلیل، از درک تاریخی و مادی جنگ بهمثابه تداوم سیاست با ابزارهای دیگر ناتوان است و در نتیجه، بهرغم زبان انتقادیاش، فاقد قدرت تبیینگری برای وضعیت امروز ایران و منطقه است.
چپ شورایی این رویکرد را نشانهای از بحران روشنفکری خنثیشده میداند؛ روشنفکری که به جای سازماندهی آگاهی طبقاتی و پیوند با واقعیت مادی مبارزهی تودهها، به سوگواری استعاری و واکاوی روانزخمها پناه میبرد.
۲. بیربطی مقاله به امر سیاسی
مقاومت، در نگاه بزرگیان، نه بهمثابه پروژهای سیاسی با افق رهایی، بلکه صرفاً بهمثابه لحظهای احساسی و نامتعین فهم میشود. چنین نگاهی، از دید چپ شورایی، نوعی تقدیس لحظههای بدون سازمان و بدون راهبرد است. اینجاست که مسئلهی اصلی خود را نشان میدهد:
چگونه میتوان از «مقاومت» سخن گفت، بیآنکه سیاست مقاومت را در برابر دستگاه جنگی جمهوری اسلامی، ساختار طبقاتی جامعه، و نظم جهانی سرمایهداری تعریف کرد؟
بیپاسخ گذاشتن این پرسش، یعنی همدستی با سکوت در برابر علتالعللها.
۳. تقلیل مردم به سوژههای عاطفی فاقد سازمان
در تحلیل بزرگیان، مردم بهجای آنکه بهمثابه نیرویی انقلابی با امکان سازمانیابی و قدرت دخالتگری سیاسی ظاهر شوند، به جماعتی منفعل، دلزده، و صرفاً سوگوار تقلیل مییابند. این تصویر با نگاه چپ شورایی که بر خودآگاهی، خودسازمانیابی، و ورود آگاهانهی طبقات فرودست به صحنهی تاریخ تأکید دارد، کاملاً بیگانه است.
۴. غیبت جمهوری اسلامی بهمثابه بازیگر فعال امپریالیستی
مهمتر از همه، چشم بستن آشکار بر نقش نظام جمهوری اسلامی بهمثابه یکی از قدرتهای بحرانساز منطقهای، آن هم در متنی که در مورد جنگ سخن میگوید، نشانگر نوعی عزلتنشینی نظری از عرصهی واقعی قدرت و خشونت دولتی است. این غفلت، در عمل، به نفع وضع موجود تمام میشود.
جمعبندی: چرا نقد چپ شورایی ضروری است؟
چپ شورایی، برخلاف روشنفکری انتزاعی، بر آن است که:
امر سیاسی را نمیتوان از واقعیت اجتماعی و طبقاتی جدا کرد؛
مقاومت بدون سازمان، بدون رهبری شورایی و بدون افق انقلابی، تهی و بینتیجه است؛
درک جنگ و بحران منطقهای بدون نقد جمهوری اسلامی بهعنوان بخشی از نظم سرمایه داری جهانی، فریبنده و بیخطر برای قدرت است.
نادر کار
12 جولای 2025 برابر 21 تیر 1404