مسأله فرودستان در جمهوری اسلامی ایران/سیامک نوروزی
31-10-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
22 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
مسأله فرودستان در جمهوری اسلامی ایران
سیامک نوروزی
مقدمه: فقر به مثابه سیاست
در جمهوری اسلامی ایران، فقر نه پیامد طبیعی اقتصاد، بلکه ساختار قدرت است. آنچه در چهار دههی گذشته با عنوان «فرودستان» یا «مستضعفان» تبلیغ شد، امروز در واقعیت به تودهای بدل شده که از فضا، کار، آموزش، درمان، و نمایندگی سیاسی حذف شده است. فقر در ایران امروز چهرهی اخلاقی ندارد، بلکه چهرهی سیاسی دارد: ابزار فرمانبری است.
نظام جمهوری اسلامی، که روزگاری با شعار دفاع از مستضعفان برآمد، در منطق درونی خود فرودستی را بازتولید کرد تا بر پایهی آن، نظم طبقاتی رانتی را تثبیت کند. در این میان، شهر های ایران از تهران تا مشهد و اهواز و... بدل به صحنهی آشکاری از شکل انقیاد طبقاتی و «انباشت از طریق سلب مالکیت» شده است (دیوید هاروی، ۲۰۱۲).
۱. اقتصاد رانتی و پیدایش طبقهی فرودست شهری
ریشهی فرودستی در ایران را باید در پیوند تاریخی میان دولت رانتی و سرمایهداری نولیبرال مذهبی جستوجو کرد. دولت پس از انقلاب، با اتکا بر درآمد نفت، به جای تولید، توزیع را محور اقتصاد قرار داد. اما از دههی ۱۳۷۰ به بعد، خصوصیسازی، واگذاری شرکتها به نهادهای نظامی و مذهبی، و آزادسازی قیمتها، فرودستان را از بازار کار رسمی بیرون راند.
آنچه «اصلاحات اقتصادی» نام گرفت، در عمل به غارت اجتماعی انجامید: زمینهای شهری به کالای مالی بدل شدند، بانکها با وامهای ربوی خانههای فقرا را بلعیدند، و پروژههایی مانند «مسکن مهر» حاشیهنشینی را به رسمیت بخشیدند.
فرودستان جدید، همان کارگران پیمانی، رانندگان اینترنتی، دست فروشان و مهاجران بینام اند که هیچ حمایت بیمهای ندارند و در منطق سرمایهداری رانتی، تنها به عنوان نیروی جایگزین و بیصدا تعریف میشوند.
در اینجا، دولت و بازار یکی میشوند: دولت سیاستگذار است و بازار ابزار فرمانبرداری.
۲. شهر به مثابه ابزار کنترل طبقاتی
شهر در ایران نه عرصهی مشارکت مدنی، بلکه ماشین تفکیک طبقاتی است.
از زمان طرحهای توسعهی شهری دههی ۱۳۷۰ تا امروز، مرز شمال و جنوب تهران، نماد تقسیم طبقاتی جامعه شده است.
آنچه دیوید هاروی «تسخیر فضا توسط سرمایه» مینامد، در ایران شکلی مذهبی یافته است: سرمایه در برجهای شمال شهر تمرکز یافته، و بدنهای کارگر در حاشیههای بی زیرساخت دفن شدهاند.
شهرهای ایران با زبان نوسازی، تخریب را مشروع کردهاند؛ هر محلهی فقیرنشین که نابود میشود، بخشی از حافظهی جمعی طبقات فرودست نیز از میان میرود.
در این میان، ایدهی «شهر اسلامی» بهانهای برای حذف فضاهای عمومی و کنترل بدنهای اجتماعی شد: از تریبونهای نماز جمعه تا بسیج محله، نظم فضایی با اخلاق دینی پیوند خورد تا کنترل اجتماعی کامل شود.
بدینسان، حق به شهر (آنری لوفور) از مردم سلب و به مالکیت نهادهای امنیتی و اقتصادی درآمد.
امروز دیگر فقر فقط نداشتن پول نیست؛ ناتوانی از دیدن شهر، از حضور در فضاهای آزاد و از شکل دادن به زیست جمعی است.
۳. ایدئولوژی فقر و اخلاق فرودستی
جمهوری اسلامی، همانطور که پیر بوردیو میگوید، از طریق «خشونت نمادین» فقر را اخلاقی و اعتراض را غیراخلاقی معرفی کرده است.
فرودستان بهجای آن که قربانی ساختار شناخته شوند، «آزمایش الهی» یا «پاداش اخروی» نام گرفتهاند.
گفتمان رسمی، فقر را فضیلت و ثروت را نشانهی برکت میخواند؛ در نتیجه، نابرابری نه به عنوان بیعدالتی، بلکه به عنوان تقدیر طبیعی معنا میشود.
این همان سیاست فوکویی کنترل بدنهاست: نظم دینی درونی میشود، و فرد فقیر، خود را مسئول رنج خویش میپندارد.
در سطح فرهنگی، رسانههای رسمی و منبرهای مذهبی به تثبیت این نگاه کمک میکنند.
زبان رسمی نظام، فرودستان را نه سوژه های سیاسی، بلکه «محتاجان هدایت» میبیند.
چنین رویکردی نوعی پدرسالاری اجتماعی ایجاد کرده است که در آن قدرت سیاسی خود را ولیّ اخلاقی فرودستان معرفی میکند، تا از طریق صدقه، یارانه، و وعدهی بهشت، رابطهی سلطه را بازتولید کند.
فرودستی در این معنا فقط اقتصادی نیست؛ شکل درونی شدهای از اطاعت است.
۴. زندگی روزمره و مقاومت فرودستان
اما در دل این نظم کنترلگر، اشکال پنهان مقاومت همیشه زنده بودهاند.
فرودستان ایران، هرچند صدایشان در رسانهها خاموش است، در سطح زندگی روزمره سیاست خویش را تولید میکنند.
دست فروشی، اشغال زمین، شبکههای خودیاری زنان در حاشیه، یا کار غیررسمی مهاجران افغان، همه شکلهایی از مقاومت در برابر حذف هستند.
آنچه جیمز اسکات در «سیاستهای پنهان» مینامد، در اینجا معنای عمیقتری دارد: زیستن در فقر، خود نوعی نه گفتن به نظم قدرت است.
در اعتراضات دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این بدنهای بینام و بیصدا بودند که خیابان را به سیاست بازگرداندند.
نه احزاب رسمی، نه روشنفکران مرکز، بلکه فرودستان شهری بودند که نخستین فریادها را سردادند.
بدنِ به حاشیه راندهشده، تبدیل به میدان سیاست شد؛ فقر از وضعیتی منفعل به انرژی انفجاری بدل گشت که توان بر هم زدن نظم مسلط را دارد.
همینجا است که باید از دیدگاه آنتونیو گرامشی یاد کنیم: فرودستان در لحظه های بحران، توان تبدیل شدن به «سوژهی تاریخی» را دارند؛ اما تنها اگر از سطح رنج و بقا، به سطح آگاهی طبقاتی گذار کنند.
جنبشهای اجتماعی اخیر در ایران نشان میدهد که این آگاهی در حال تکوین است: از شعار «نان، کار، آزادی» تا «زن، زندگی، آزادی»، صداهای پراکندهی فرودستان در حال هم پوشانی اند.
نتیجهگیری: فقر به مثابه میدان سیاست
فرودستی در ایران، چهره دوگانه دارد: از یکسو نتیجهی ترکیب سرمایهداری رانتی، دولت دینی و نولیبرالیسم تحمیلی است؛ از سوی دیگر، بذر رهایی در دل خود دارد.
شهرهای ایران امروز نه صرفاً مکان زیست، بلکه میدان نبرد طبقاتی اند.
اگر مارکس فقر را «شرط امکان انقلاب» میدانست، در ایران امروز این فقر به سطحی از آگاهی سیاسی رسیده است که دیگر صرفاً با صدقه و سرکوب کنترلپذیر نیست.
سیاست فرودستان در ایران از همینجا آغاز میشود: از حق دیدن، حق زیستن، حق سخن گفتن در فضاهایی که از آنان سلب شده است.
در آیندهی نه چندان دور، هر تحولی در ساختار سیاسی ایران بدون درک نقش فرودستان شهری ممکن نیست.
آنان نه «نیروهای پایین»، بلکه نیروهای بنیادین جامعه اند؛ و حاملان امکان تغییر در آینده.
زیرا، چنانکه لوفور میگوید، «کسانی که هیچ ندارند، همهچیز را میطلبند.»
منابع و ارجاعات:
۱. دیوید هاروی، شهرهای شورشی: از حق به شهر تا انقلاب شهری، ترجمهی فاطمه ولیانی، نشر بیدگل، ۱۳۹۷.
۲. آنری لوفور، حق به شهر، ترجمهی ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، ۱۳۹۵.
۳. پیر بوردیو، تمایز: نقدی اجتماعی بر داوری سلیقه، ترجمهی مراد فرهادپور، نشر آگاه، ۱۳۸۰.
۴. میشل فوکو، نظارت و تنبیه: تولد زندان، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی، ۱۳۸۷.
۵. جیمز اسکات، سلاحهای ضعیفان: اشکال روزمرهی مقاومت فرودستان، ترجمهی محسن ثلاثی، نشر ثالث، ۱۳۸۲.
۶. آنتونیو گرامشی، گزیدههایی از دفترهای زندان، ترجمهی فؤاد روحانی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۸.
۷. آصف بیات، زندگی به مثابه سیاست: چگونه مردم عادی خاورمیانه را تغییر میدهند، ترجمهی مجید مددی، نشر شیرازه، ۱۳۸۷.
سیامک نوروزی
آبان ماه 1404/اکتبر 2025