علیه بدبینی/آنتونیو گرامشی


08-04-2025
بخش انقلابها و جنبشها
73 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

آنتونیو گرامشی، ۱۹۲۴

علیه بدبینی

منبع:  http://www.antoniogramsci.com

نخستین‌بار منتشرشده درنظم نوین (L'Ordine Nuovo)، ۱۵ مارس ۱۹۲۴

مترجم انگلیسی: ناتالی کمپبل

برگردان به فارسی،مقدمه و توضیحات:شوراها

+++++

مقدمه:

آنتونیو گرامشی، نظریه‌پرداز برجسته‌ی مارکسیست ایتالیا، در متن «علیه بدبینی» که در سال ۱۹۲۴ منتشر شد، به یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهایی که در برابر جنبش‌های انقلابی قرار دارد، یعنی بدبینی و ناامیدی، اشاره می‌کند. گرامشی با تأکید بر اهمیت سازمان‌دهی و اتحاد توده‌ها، به کنشگران چپ هشدار می‌دهد که بدبینی نه تنها خطری برای مبارزه‌ی اجتماعی و سیاسی است، بلکه موجب انفعال و توقف پیشرفت می‌شود. او این خطر را به‌ویژه در مواجهه با شرایط سخت اقتصادی و سیاسی دوره‌ی خود در ایتالیا و جهان، برجسته می‌کند.

در این نوشته، گرامشی به انترناسیونال کمونیستی (Communist International) و اهمیت آن برای اتحاد جهانی طبقه‌ی کارگر اشاره می‌کند و معتقد است که نیروی انقلابی تنها از طریق سازمان‌دهی مستمر، آگاهی و ارتباط مستمر با توده‌ها می‌تواند به نتیجه برسد. او از کارگران و فعالان می‌خواهد که از توهمات و خودفریبی‌هایی که باعث تضعیف مبارزه می‌شود، بپرهیزند و به جای آن، با سخت‌کوشی، نظم، و برنامه‌ریزی عمل کنند.

خطوط اساسی متن گرامشی به‌ویژه برای کنشگران چپ امروز درسی مهم دارد. بدبینی، خود فریبی، و توهمات پیرامون «انقلاب خودبه‌خود» نباید جایگزین تلاش سازمان‌یافته و مداوم شوند. او تأکید می‌کند که انقلاب تنها از دل تلاش‌های روزمره، از سازمان‌دهی قوی و از ایجاد پیوندهای زنده با طبقات مختلف اجتماعی به ثمر خواهد نشست. گرامشی ما را به بازسازی اراده‌ی انقلابی و سازمانی فرامی‌خواند و از ما می‌خواهد که در برابر شرایط سخت و بی‌ثبات، به جای تسلیم شدن در برابر بدبینی، به حرکت و تغییر ادامه دهیم.

این متن برای کنشگران چپ و فعالان اجتماعی امروز یادآوری می‌کند که تنها از طریق اراده‌ی جمعی، همکاری مداوم و مبارزه‌ی بی‌وقفه است که می‌توان از چنگال سلطه‌گران رها شد و به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق آرمان‌های کمونیستی رسید.

+++++

هیچ راهی شایسته‌تر از آن نیست برای گرامی‌داشت پنجمین سالگرد انترناسیونال کمونیستی—این انجمن عظیم جهانی که ما، انقلابیون ایتالیایی، خود را بیش از هر زمان دیگر بخشی فعال و جدایی‌ناپذیر از آن می‌دانیم—که نگاهی به خود بیفکنیم. باید به اندک کاری که انجام داده‌ایم و به انبوه کاری که هنوز باید انجام دهیم نظر کنیم؛ چنین نگاهی باید به زدودن آن ابر سیاه و غلیظ بدبینی کمک کند که فعال‌ترین و مسئول‌ترین مبارزان را در تنگنا قرار داده، و خود به‌تنهایی خطری بزرگ به شمار می‌آید. در حقیقت، این ممکن است بزرگ‌ترین خطری باشد که اکنون با آن مواجهیم؛ چرا که پیامدهای آن، رکود سیاسی، خواب‌زدگی فکری و تردید نسبت به آینده است.

این بدبینی به‌شدت با وضعیت کنونی کشور ما پیوند دارد؛ این وضعیت تا حدی آن را توضیح می‌دهد، اما مسلماً توجیهش نمی‌کند. چه تفاوتی میان ما و حزب سوسیالیست باقی می‌ماند—میان اراده‌ی ما و سنت آن حزب—اگر ما نیز تنها در دوران "گاوهای فربه"، در ایامی که شرایط مساعد است، می‌دانستیم چگونه کار کنیم و فقط در آن زمان‌ها خوش‌بینانه فعال بودیم؟ اگر تنها هنگامی خوش‌بینانه فعال می‌شدیم که توده‌های کارگر خود به خود، بی آنکه توان مقاومت در برابر نیروی پیش‌برنده‌ای درونی داشته باشند، به پیش می‌تاختند، و احزاب پرولتری نیز بدون تلاش، جایگاه نخست را تصاحب کرده، مهار امور را در دست می‌گرفتند، چه تفاوتی میان ما و آنان باقی می‌ماند؟

ما باید ملاحظات خاص خود، دیدگاه‌های خاص خود و حس مسئولیتی عمیق‌تر داشته باشیم—و باید نشان دهیم که چنین داریم. دغدغه‌ی واقعی آن است که باید نیروهای سازمانی و ابزارهای مناسب را آماده ساخت تا هر رخداد را درخشان سازند؛ اما اگر ما نیز به جبرگرایی فروغلتیم، چه تفاوتی با حزب سوسیالیست خواهیم داشت؟ اگر خود را با این توهم شیرین فریب دهیم که رخدادها تنها می‌توانند از رشته‌ای از وقایع پیروی کنند که ما پیش‌بینی‌اش کرده‌ایم، و ناگزیر در سدها و کانال‌هایی که ما ساخته‌ایم جاری شوند؛ اگر گمان کنیم آن‌ها به‌دست ما هدایت می‌شوند و در قالب تاریخی و قدرتی که ما مهیا ساخته‌ایم تحقق می‌یابند، چه می‌شود؟

این همان گره مسئله است، گرهی کاملاً درهم‌تنیده؛ چرا که از بیرون، این انفعال، کوششی فعالانه به نظر می‌رسد؛ چرا که گمان می‌رود نوعی خط سیر و سنتی در کار است که در آن کارگران شرافتمندانه عرق می‌ریزند اما از کندن در آن خسته شده‌اند.

انترناسیونال کمونیستی در ۵ مارس ۱۹۱۹ بنیان نهاده شد، اما صورت‌بندی ایدئولوژیک و نظام‌مند آن تنها در دومین کنگره، در ژوئیه و اوت ۱۹۲۰، با تصویب اساسنامه و ۲۱ شرط، تحقق یافت. در ایتالیا، کارزار بازسازی حزب سوسیالیست به‌عنوان نتیجه‌ی مستقیم دومین کنگره آغاز شد؛ این بار در سطحی ملی. این کارزار در مارس سال پیش از آن، به‌دلیل حرکت شاخه‌ی تورین، آغاز شده بود، همراه با قطعنامه‌ای که برای کنگره‌ی ملی قریب‌الوقوع حزب—که قرار بود در همان شهر برگزار شود—تنظیم شد، اما این حرکت پیامد چشمگیری نداشت (در کنفرانس جناح کناره‌گیر در فلورانس، در ژوئیه ۱۹۲۰، پیش از کنگره‌ی دوم، پیشنهادی از سوی نماینده‌ی "نظم نوین" برای گسترش بنیاد آن جناح و تبدیل آن به یک جناح کمونیستی، بدون پیش‌داوری‌های کناره‌گیرانه—که عملاً بخش بزرگی از دلیل وجودی‌اش را از دست داده بود—رد شد).

کنگره‌ی لیورنو و انشعابی که در آنجا رخ داد، مستقیماً برآمده از دومین کنگره و ۲۱ شرط آن بود. این کنگره، جدایی را نتیجه‌ی الزامی تصمیمات "شکلی" کنگره دوم قلمداد کرد. این خطایی بود و امروز می‌توان پیامدهای عمیق آن را ارزیابی کرد. در حقیقت، تصمیمات کنگره دوم تفسیری زنده از وضعیت ایتالیا و کل جهان بود؛ اما ما، به دلایل گوناگون، بر آن نشدیم که براساس آن‌چه در ایتالیا رخ داده بود و به‌روشنی درستی کنگره دوم را نشان می‌داد، اقدام کنیم—با آن‌که این رخدادها خود بخشی مهم، و شاید مهم‌ترین بخش، از مواد سیاسی‌ای بودند که مبنای تصمیم‌گیری‌ها و تدابیر سازمانی کنگره دوم را تشکیل می‌دادند. ما، در عوض، به اولویت‌بخشی به مسائل شکلی بسنده کردیم—مسائل صرفاً منطقی، صرفاً صوری—و همین موجب شد که شکست بخوریم، زیرا اکثریت پرولتاریای سازمان‌یافته از نظر سیاسی با ما هم‌داستان نبود، از ما پیروی نکرد، هرچند ما از اقتدار و اعتبار بین‌المللی چشمگیری برخوردار بودیم و همین‌ها پشتوانه‌ای بود که بر آن تکیه کرده بودیم.

با این حال، انترناسیونال کمونیستی (Communist International) فقط یک واقعیت صوری نیست، فقط یک برساخت رسمی نیست که در برلن یا مسکو سامان یافته باشد و در آن جلساتی برگزار شود، اسناد منتشر گردد و برنامه‌های عملی تنظیم شوند. انترناسیونال کمونیستی یک نیروی تاریخی است، روحی زنده و پرشور است که به اعماق توده‌های کارگر نفوذ کرده و آن‌ها را دگرگون ساخته است. مسأله فقط این نیست که یک دسته رهبر سیاسی و سازمان‌گر انقلابی را در سراسر جهان متحد ساخته است، بلکه همچنین بدان معناست که کارگران در کشورهای مختلف، درک واحدی از هدف، از وظایف و از روش‌های عمل یافته‌اند. این درک، اگرچه شاید هنوز مبهم، ابتدایی و ناهماهنگ باشد، اما با این حال وجود دارد، و اگر واقعیت نداشت، حزب کمونیست ایتالیا (Partito Comunista d'Italia) نمی‌توانست پنج سال دوام بیاورد، نمی‌توانست موقعیت کنونی خود را حفظ کند، با وجود ضعف‌هایش و با وجود اشتباهاتی که مرتکب شده است.

اگر انترناسیونال کمونیستی فقط یک دستگاه سازمانی از بالا بود، فقط یک «رأس» بود، ما امروز وجود نداشتیم. ما مانند بسیاری دیگر از سازمان‌هایی که در لحظات خاصی از بحران یا دگرگونی تاریخی سر برمی‌آورند و به‌سرعت ناپدید می‌شوند، از صحنه بیرون رانده شده بودیم. ما هنوز این‌جاییم، و با وجود همه‌چیز، حزب ما رشد کرده است، نه فقط از نظر عددی، بلکه همچنین از نظر نفوذ سیاسی، از نظر موقعیت به‌مثابه تنها نیروی انقلابی واقعی که در این کشور وجود دارد.

اگر امروز در برابر خطر بدبینی ایستاده‌ایم، اگر باید با ناامیدی و رخوت مبارزه کنیم، این خود گواهی است بر اینکه حزب وجود دارد، که یک نیروی زنده وجود دارد، و این نیروی زنده دقیقاً بر بستر انترناسیونال کمونیستی عمل می‌کند. وظیفه‌ی ما این نیست که به آن‌چه انجام داده‌ایم بسنده کنیم، بلکه باید دریابیم که چرا هنوز به آن‌چه می‌خواستیم نرسیده‌ایم، و چگونه باید عمل کنیم تا بدان دست یابیم.

اکنون، پنج سال پس از تأسیس انترناسیونال، باید این پرسش را از خود بپرسیم: چرا حزب کمونیست ایتالیا هنوز حزبی توده‌ای (mass party) نیست؟ چرا هنوز نتوانسته است اکثریت پرولتاریا را گرد آورد و رهبری کند؟ پاسخ به این پرسش، گرچه ممکن است به نظر برخی سخت یا حتی تلخ باشد، اما کلید رهایی از بدبینی و گامی ضروری برای آغاز مرحله‌ای تازه از فعالیت انقلابی است.

ما نباید این واقعیت را نادیده بگیریم که تاکنون قادر نبوده‌ایم آن‌گونه که باید، با توده‌ها پیوند برقرار کنیم. حزب ما غالباً در قالب گروه‌هایی محدود از پیشاهنگان باقی مانده است—جدا از زندگی واقعی، جدا از نیازها و ضرب‌آهنگ زیست‌جهان کارگران. ما خود را بیش از حد در چارچوب‌های ایدئولوژیک و انتزاعی محصور کرده‌ایم، در حالی که دشمنان ما—فاشیست‌ها (Fascists)—در میدان عمل، در زندگی روزمره‌ی توده‌ها، جای خود را باز کرده‌اند.

در همین‌جا باید تأکید کنم که این انتقاد، بیش و پیش از هر چیز، انتقادی است از خویشتن. این انتقاد باید به درون ما راه یابد، در ضمیر ما رسوخ کند، تا بتواند ما را از خواب برخیزاند. این انتقاد، دعوتی است برای تجدید سازمان، تجدید قوا، و بازتعریف رابطه‌ی ما با طبقه‌ی کارگر.

واقعیت آن است که بسیاری از رفقا هنوز نفهمیده‌اند که کار حزب، کار واقعی، همین است: ساختن پیوندهای زنده با توده‌ها، نفوذ به زندگی روزمره‌ی کارگران، فهمیدن آن‌چه در دل‌ها و ذهن‌های‌شان می‌گذرد، آموختن از آن‌ها تا بتوان چیزی به آن‌ها آموخت. برخی هنوز گمان می‌کنند که سیاست یعنی نوشتن مقاله‌های خوب، سخنرانی‌های بلیغ، یا صدور اعلامیه‌هایی با شعارهایی که در آن لحظه هیچ‌کس گوش نمی‌دهد. آن‌ها سیاست را با تبلیغات اشتباه گرفته‌اند، و تبلیغات را هم با تکرار کلیشه‌هایی که هرچه بیشتر تکرار شوند، بی‌اثرتر می‌شوند.

از سوی دیگر، ما هنوز به‌اندازه‌ی کافی آموزش ندیده‌ایم. هنوز در میان ما کسانی هستند که از تجربه‌ی چند سال گذشته، از اشتباهات‌مان، درس نگرفته‌اند. کسانی که همچنان با خودبزرگ‌بینی به جهان می‌نگرند و گمان می‌برند که حزب تنها به این دلیل که حزب است، پس ناگزیر حق دارد و دیگران باید از او پیروی کنند. این‌گونه تصورها، که ریشه در سنت‌های منسوخ «چپ‌گرایی کودکانه» دارند، باید کنار گذاشته شوند. حزب باید فروتن باشد، و در عین حال قاطع. باید بداند که حق با اوست، اما باید بکوشد این حقانیت را در عمل، در تماس با توده‌ها، به اثبات برساند.

این همان چیزی است که لنین (Lenin) بارها و بارها بر آن تأکید کرده بود. یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی رهبری لنین و حزب بلشویک (Bolshevik Party) در روسیه، همین بود که هیچ‌گاه از توده‌ها جدا نشدند. حتی در سخت‌ترین شرایط، در دوران عقب‌نشینی، در ایام شکست، هرگز تماس خود را با کارگران، با دهقانان، با سربازان از دست ندادند. آن‌ها نه فقط زبان توده‌ها را می‌فهمیدند، بلکه خود نیز زبان توده‌ها بودند. در میان‌شان می‌زیستند، با آنان رنج می‌کشیدند، و همین است که انقلاب اکتبر (October Revolution) را ممکن ساخت.

ما باید این الگو را سرمشق خود قرار دهیم. اما نه به صورت صوری، نه با تکرار لفظی تجربه‌ی روسیه، بلکه با آموختن از روح آن تجربه. آن‌چه نیاز داریم، نه نسخه‌برداری مکانیکی از تاکتیک‌های بلشویکی، بلکه درک زنده‌ای است از روشی که لنین و رفقایش برای تحلیل شرایط خاص کشورشان و برقراری رابطه‌ای ماندگار و مؤثر با توده‌ها به کار گرفتند.

بدبینی از آن‌جا زاده می‌شود که ما فراموش می‌کنیم این رابطه را بسازیم یا وقتی می‌بینیم توده‌ها، چنان‌که گمان می‌بردیم، پاسخ نمی‌دهند، سرخورده می‌شویم. اما این، به جای آن‌که ما را به کناره‌گیری و انفعال بکشاند، باید ما را به پرسش‌گری و بازسازی وادارد. باید از خود بپرسیم: چرا توده‌ها گوش نمی‌دهند؟ چرا نمی‌پیوندند؟ و باید با دقت، با انضباط، با روحیه‌ی یادگیری، راه‌هایی برای پاسخ به این چراها بیابیم.

بزرگ‌ترین خطری که اکنون حزب کمونیست ایتالیا (Partito Comunista d’Italia) را تهدید می‌کند، نه سرکوب پلیسی است، نه حمله‌ی فاشیست‌ها، بلکه خطر درونی است: خطر خستگی، سستی، و انفعال؛ خطر آن‌که به جای مواجهه با دشواری‌ها، بهانه‌تراشی کنیم و سرانجام به بدبینی پناه ببریم.

اما این خطر را می‌توان از میان برداشت—با اراده، با روشن‌بینی، با سازمان‌یافتگی. باید آستین بالا بزنیم، بار دیگر از نو آغاز کنیم، با فروتنی اما با ایمان. باید از این نقطه‌ی ضعف، نقطه‌ی قوت بسازیم؛ از این دوره‌ی سکون، سکویی برای جهشی تازه.

ما باید بار دیگر به معنای واقعی سازمان فکر کنیم. سازمان چیزی نیست که یک‌بار برای همیشه ساخته شود، همچون ساختن یک ساختمان. سازمان، یک فرایند پیوسته است، چیزی زنده است، و تنها در صورتی زنده می‌ماند که هر روز دوباره ساخته شود، از نو تقویت شود، خود را با شرایط تازه تطبیق دهد، و پیوندهای خود را با واقعیت اجتماعی ژرف‌تر کند.

ما باید مفهوم کادر (cadre) را بازتعریف کنیم. کادر صرفاً کسی نیست که دانشی نظری دارد یا می‌تواند بیانیه‌ای سیاسی بنویسد. کادر آن کسی است که می‌داند چگونه ابتکار عمل را به دست گیرد، چگونه در شرایط دشوار تصمیم بگیرد، و چگونه دیگران را سازمان دهد. کادر آن کسی است که در محل کار، در محله، در کارخانه، نقطه‌ی مرجع باشد؛ کسی که دیگران به او اعتماد دارند، نه فقط به‌خاطر آن‌که «عضو حزب» است، بلکه به این دلیل که حضورش چیزی را در زندگی روزمره‌ی مردم تغییر می‌دهد.

پنج سال پس از تأسیس انترناسیونال کمونیستی (Communist International)، زمان آن رسیده است که ما خود را نه در نسبت با گذشته، بلکه در نسبت با آینده ارزیابی کنیم. این ارزیابی نباید بر پایه‌ی امیدهای ساده‌دلانه یا آرزوهای پرطمطراق باشد. باید بر پایه‌ی واقعیات باشد، حتی اگر این واقعیات ناخوشایند و تلخ باشند. باید شجاعت داشته باشیم که به شکست‌ها اعتراف کنیم، بدون آن‌که امیدمان را از دست بدهیم؛ شجاعت آن‌که ببینیم کجا ضعیف بوده‌ایم، بدون آن‌که احساس بی‌ارزشی کنیم.

این ارزیابی باید از درون آغاز شود. هر کادر، هر عضو حزب، باید با خود گفت‌وگو کند: چه کرده‌ام؟ چه نکرده‌ام؟ چه چیزی مانع شده که کارم را بهتر انجام دهم؟ و چگونه می‌توانم این موانع را از میان بردارم؟ این پرسش‌ها، اگر صادقانه و با اراده‌ی رشد درونی مطرح شوند، می‌توانند نیرویی آزاد کنند که حزب را از درون نوسازی کند، و نیروی تازه‌ای برای مبارزه در شرایط بسیار دشوار کنونی فراهم آورد.

ما باید بدانیم که مبارزه‌ی انقلابی در ایتالیا، در اروپا، در جهان، دیگر در مرحله‌ای نیست که بتوان با بداهه‌پردازی و شور انقلابی صرف پیش رفت. دشمن ما نیز، نه فقط فاشیسم (Fascism)، بلکه کل دستگاه سرمایه‌داری (Capitalism) جهانی، در حال سازماندهی است، در حال یادگیری از شکست‌های خود است، و اگر ما نتوانیم گامی هم‌سطح یا فراتر از او برداریم، شکست خواهیم خورد. تنها نیروی اخلاقی یا حقانیت تاریخی کافی نیست؛ باید نیروی واقعی، نیروی سازمان‌یافته، و نیرویی آگاه به شرایط و تاکتیک‌ها در اختیار داشت.

و این دقیقاً معنای پیوستگی ما به انترناسیونال است. ما بخشی از یک کل بزرگ‌تر هستیم، بخشی از یک پیکره‌ی جهانی. اما این پیکره‌ی جهانی فقط زمانی می‌تواند زنده بماند و به هدفش برسد که هر بخش آن فعال و زنده باشد. انترناسیونال کمونیستی نمی‌تواند در ایتالیا پیروز شود، اگر حزب ایتالیا ناتوان یا فرسوده باشد. همان‌گونه که انقلاب جهانی، بدون انقلاب‌های ملیِ استوار و سازمان‌یافته، چیزی بیش از خیال‌پردازی نخواهد بود.

از این‌رو، هر قدمی که ما در جهت غلبه بر بدبینی، در جهت بیدار کردن اراده، و در جهت بازسازی سازمان برداریم، گامی است در راه انقلاب جهانی. هر واحد محلی که نوسازی شود، هر کادر که بیدار شود، هر کارخانه‌ای که در آن هسته‌ای زنده از حزب عمل کند، سنگی‌ست بر بنای پیروزی نهایی.

از این رو، وظیفه‌ی امروز ما این است که از نو آغاز کنیم—نه به عنوان بازگشت به نقطه‌ی صفر، بلکه به‌عنوان یک بازسازی، با آگاهی بیشتر، با تجربه‌هایی که از پنج سال گذشته اندوخته‌ایم. ما باید درک کنیم که زمان آن گذشته است که تنها با تکیه بر احساسات یا شور لحظه‌ای، مبارزه کنیم. امروز، آن‌چه لازم است، نه فقط اشتیاق، بلکه سازمان‌یافتگی دقیق، تحلیل روشن، و شکیبایی انقلابی است.

ما باید از توهمات فاصله بگیریم—توهماتی که می‌گفتند انقلاب «خود به خود» خواهد آمد، یا مردم «ناگهان» بیدار خواهند شد. واقعیت این است که هیچ چیز بدون کوشش خستگی‌ناپذیر، بدون کار پیوسته‌ی سازمانی، بدون آموزش سیاسی و اخلاقیِ گسترده رخ نخواهد داد. اگر انقلاب بخواهد رخ دهد، باید ساخته شود—دقیقاً همان‌گونه که فاشیسم ساخته شد، قدم به قدم، با حضور مداوم، با نفوذ به درون جامعه، با انضباط آهنین، و با نادیده نگرفتن هیچ جزئیاتی.

این درس بزرگ دوران ماست. باید بیاموزیم که انقلاب از دل هر روزمان آغاز می‌شود، در محل کار، در خانه‌ها، در خیابان‌ها، در گفتگوهای عادی، در ایستادگی در برابر ترس و در رهایی از یأس. باید بیاموزیم که حزب، فقط در لحظه‌های بزرگ تصمیم‌گیری نیست که وجود دارد، بلکه در کار هرروزه‌ی رفیقی که به حرف کارگر گوش می‌دهد، که به جوان بیکار امید می‌دهد، که برای یک خانواده‌ی گرسنه سازمان همبستگی تدارک می‌بیند، معنا می‌یابد.

ما باید نگذاریم بدبینی از ما نیروی‌مان را بگیرد. بدبینی، در نهایت، چیزی جز شکل دیگری از خودخواهی و راحت‌طلبی نیست. کسی که می‌گوید «هیچ کاری نمی‌توان کرد»، در واقع می‌گوید «من نمی‌خواهم زحمت بکشم». ما باید در برابر این طرز فکر، سرسختانه بایستیم. ما باید از نو اراده کنیم. باید بار دیگر مسئولیت را بر دوش بگیریم. باید نشان دهیم که حزب ما، علی‌رغم همه‌ی اشتباهات، تنها نیرویی است که حقیقتاً می‌خواهد و می‌تواند ایتالیا را از چنگال فاشیسم (Fascism) و از فساد سرمایه‌داری (Capitalism) آزاد کند.

پنج سال از تأسیس انترناسیونال گذشته است. بیایید این سالگرد را با نگاهی تازه، با روحیه‌ای تازه، و با عهدی تازه گرامی بداریم. عهدی به خودمان، به رفقای‌مان، و به طبقه‌ی کارگر. عهدی برای مبارزه، برای بازسازی، برای پیروزی.

آنتونیو گرامشی  (Antonio Gramsci)

15 مارس ۱۹۲۴،در L’Ordine Nuovo

+++++

توضیحات:

  1. تأسیس انترناسیونال کمونیستی (Communist International) - 1919: انترناسیونال کمونیستی که در ۵ مارس ۱۹۱۹ تأسیس شد، سازمانی جهانی برای اتحاد احزاب کمونیستی بود که هدف آن گسترش انقلاب جهانی و مبارزه با امپریالیسم و سرمایه‌داری بود. این سازمان پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و پیروزی بلشویک‌ها تأسیس شد و نقش مهمی در همبستگی بین احزاب کمونیستی در سراسر جهان ایفا کرد. گرامشی به این سازمان اشاره می‌کند تا بر اهمیت ایجاد یک حرکت جهانی انقلابی و همبستگی میان احزاب کمونیستی تأکید کند.
  2. کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی - 1920: کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی در ژوئیه و اوت ۱۹۲۰ برگزار شد و در آن، اساس‌نامه و ۲۱ شرط برای پذیرش احزاب کمونیستی به این سازمان تصویب شد. یکی از نکات مهم این کنگره، بررسی شرایط پذیرش احزاب کمونیستی بود که باید از اصول مارکسیسم-لنینیسم پیروی می‌کردند و به اصول انقلاب جهانی اعتقاد داشتند. گرامشی به این کنگره اشاره می‌کند تا اشاره کند که او و دیگر رفقای ایتالیایی به جای عمل کردن بر اساس شرایط واقعی و تحولات اجتماعی در ایتالیا، بر اصول «فرمال» تأکید کردند که این موضوع به ضعف و شکست در سازمان‌دهی منجر شد.
  3. کنگره لیورنو و شکاف در حزب سوسیالیست ایتالیا (1921): کنگره لیورنو در ۱۹۲۱ به شکاف بزرگی در حزب سوسیالیست ایتالیا منجر شد که به ایجاد حزب کمونیست ایتالیا (Partito Comunista d’Italia) انجامید. در این کنگره، برخی از اعضای حزب سوسیالیست از دیدگاه‌های انقلابی بلشویکی حمایت کردند و خود را به حزب کمونیست پیوستند، در حالی که دیگر اعضا به رهبری جناح اعتدالی باقی ماندند. گرامشی اشاره می‌کند که این شکاف، که تحت تأثیر کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی قرار داشت، تأثیرات بلندمدتی بر سیاست‌گذاری و سازمان‌دهی در ایتالیا گذاشت.
  4. بحران اقتصادی و سیاسی ایتالیا در دهه‌ی 1920: در دهه‌ی ۱۹۲۰، ایتالیا دچار بحران اقتصادی و سیاسی شدیدی بود که با رشد فاشیسم تحت رهبری بنیتو موسولینی (Benito Mussolini) همراه بود. این بحران‌ها موجب ناامیدی و بدبینی در بسیاری از کنشگران چپ و سوسیالیست شد. گرامشی در متن خود به این بحران‌ها اشاره می‌کند و هشدار می‌دهد که بدبینی می‌تواند فعالیت‌های سیاسی و انقلابی را فلج کند، به‌ویژه زمانی که وضعیت به شدت دشوار است. او تأکید دارد که در چنین شرایطی، باید با پشتکار و سازمان‌دهی به جلو حرکت کرد و نباید تسلیم شرایط شد.
  5. تحولات فکری و سیاسی در حزب بلشویک و لنینیسم: گرامشی به لنین (Lenin) و حزب بلشویک اشاره می‌کند که در دوران دشوار پس از انقلاب اکتبر، توانستند با حفظ تماس مستمر با توده‌ها و شناخت عمیق از شرایط اجتماعی، پیروز شوند. این اشاره گرامشی به معنای تأکید بر اهمیت آگاهی طبقاتی و ضرورت ارتباط مستقیم با طبقه‌ی کارگر و توده‌ها است. گرامشی با نقد نحوه‌ی عمل برخی از گروه‌های چپ در ایتالیا، به اشتباهات خود و دیگران اشاره می‌کند و خواستار تجدید نظر و توجه بیشتر به شرایط واقعی مردم است.

این نکات تاریخی به روشنی نشان می‌دهند که گرامشی در شرایط بحرانی و ناامیدی، راه‌حلی به‌عنوان سازمان‌دهی فعال، مستمر و آگاهی‌بخش از درون توده‌ها ارائه می‌دهد و بر اهمیت عدم تسلیم در برابر مشکلات تأکید می‌کند.

 

 

 

 
اسم
نظر ...