مسخ رسانه ای و مهندسی گفتمان در جهان ایدئولوژی های رنگارنگ/امیر آذر
26-10-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
66 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
مسخ رسانه ای و مهندسی گفتمان در جهان ایدئولوژی های رنگارنگ
امیر آذر
مطالعه بر ساز و کار صدا سازی ، دروغپردازی و انحراف اذهان عمومی در حکومت سرکوبگر اسلامی:
در جهان امروز، رسانهها نه صرفاً ابزار انتقال پیام بلکه میدان اصلی بازتولید ایدئولوژی، قدرت و معنا هستند. در این میدان، مفهوم «مسخ رسانهای» (media metamorphosis) به پدیدهای اشاره دارد که طی آن رسانه از نقش اطلاعرسان و آگاهیبخش خود فاصله میگیرد و در خدمت نظامهای قدرت و سازوکارهای ایدئولوژیک درمیآید. در این حالت، رسانه دیگر بازتابدهنده واقعیت نیست، بلکه خود به خالق واقعیتهای مصنوعی بدل میشود؛ واقعیتهایی که در چارچوبهای از پیش مهندسیشده بازنمایی میگردند تا ساختار سلطه را بازتولید کنند.در جمهوری اسلامی ایران، از آغاز دههی نخست انقلاب تا امروز، این مسخ رسانهای بهصورت نظاممند و نهادینهشده اجرا گردیده است. رژیم با بهرهگیری از استراتژیهایی نظیر صداسازی (voice fabrication)، ایجاد گفتمانهای زرد و انحرافی، و دروغپردازی سیستماتیک، توانسته است بخش بزرگی از افکار عمومی را در وضعیت «ابهام معرفتی» قرار دهد؛ وضعیتی که در آن حقیقت و دروغ در هم تنیدهاند و شهروندان به جای دسترسی به واقعیت، با شبیهسازیهای رسانهای از واقعیت مواجه میشوند.این مقاله با اتکا به نظریات میشل فوکو در باب گفتمان و قدرت، ژان بودریار در نظریهی hyperreality و مفهوم واقعیت شبیهسازیشده، و همچنین مطالعات انتقادی رسانه (هرمان و چامسکی، ۱۹۸۸)، نشان میدهد که رسانههای رسمی جمهوری اسلامی نهتنها ابزار تبلیغاتی بلکه نهادهایی برای تولید و کنترل معنا هستند. در این فرایند، واقعیت اجتماعی به نحوی بازآفرینی میشود که همسو با منافع ایدئولوژیک نظام باشد.هدف این پژوهش، تبیین چگونگی و چرایی این مسخ رسانهای در بافت خاص ایران، و نشان دادن تأثیرات آن بر آگاهی جمعی، حقیقتباوری و کنش اجتماعی شهروندان است.
کلیدواژهها: مسخ رسانهای، گفتمان زرد، مهندسی افکار عمومی، صداسازی، دروغپردازی سیستماتیک، جمهوری اسلامی ایران.
در قرن بیستویکم، رسانه به «زبان قدرت» بدل شده است. در جامعهای که واقعیتهای سیاسی و اجتماعی از مسیر رسانه ادراک میشوند، کنترل رسانه یعنی کنترل ذهن. در این میان، مسخ رسانهای یکی از پیچیدهترین ابزارهای اقتدارگرایی مدرن است؛ فرآیندی که در آن، رسانهها بهتدریج از ابزار آگاهیبخش به ماشینهای تولید گفتمانهای انحرافی و روایتهای تحریفشده تبدیل میشوند.
در بستر چند ایدئولوژی معاصر که روایتهای دینی، ملی، طبقاتی و تکنولوژیک در هم تنیدهاند، نظامهای اقتدارگرا برای بقا ناگزیر به «نقابسازی» و «چهرهسازی اخلاقی» از خود هستند. در ایران نیز، رژیم اسلامی با بهرهگیری از همین منطق، رسانه را به عرصهی تولید نقابهای معنوی و اخلاقی بدل کرده است؛ نقابهایی که در پشت آن، خشونت ساختاری، فقر، فساد و تبعیض پنهان میشود.
در چنین شرایطی، فهم «مسخ شدگی رسانهای» صرفاً یک پژوهش در حوزهی ارتباطات نیست، بلکه ضرورتی معرفتشناختی و اجتماعی است. این پدیده مستقیماً بر ادراک عمومی از حقیقت، بر قدرت قضاوت شهروندان و در نهایت بر بنیانهای اخلاق عمومی اثر میگذارد.در ایران، رسانههای حکومتی از جمله صداوسیمای جمهوری اسلامی، خبرگزاری فارس، تسنیم و ایرنا، بهصورت نظاممند از راهبردهایی چون agenda setting (تعیین دستور کار ذهنی جامعه)، framing (قاببندی واقعیت) و selective exposure (نمایش گزینشی) برای بازسازی واقعیت بهره میگیرند. نتیجه آن، شکلگیری نوعی «فضای گفتمانی مسخشده» است؛ فضایی که در آن نه فقط واقعیت دگرگون میشود، بلکه انسان نیز به تماشاگر منفعل حقیقتی دستکاریشده بدل میگردد.به همین سبب، ضرورت این پژوهش در دو بعد قابل تبیین است:در بعد نظری، برای فهم سازوکارهای نوین قدرت و بعد ایدئولوژیک در دوران رسانهایشده.
۲ـ۱. مسخ رسانهای (Media Metamorphosis)
مفهوم «مسخ رسانهای» به وضعیتی اشاره دارد که در آن رسانهها از نقش طبیعی و فلسفی خود — یعنی بازنمایی واقعیت، اطلاعرسانی و ایجاد گفتوگو — فاصله میگیرند و در فرآیندی تدریجی به ابزار بازتولید قدرت و انقیاد تبدیل میشوند. در چنین حالتی، رسانه نه آیینهی واقعیت، بلکه خالق آن است.این مفهوم را میتوان با الهام از نظریهی Hyperreality ژان بودریار (۱۹۸۱) توضیح داد؛ جایی که بودریار معتقد است در جهان پسامدرن، نشانهها جایگزین واقعیت شدهاند و مردم در فضایی زندگی میکنند که در آن تمایز میان واقعیت و بازنمایی فروپاشیده است. در رسانههای مسخشده، خبر و دروغ، تحلیل و تبلیغ، واقعیت و روایت چنان در هم آمیختهاند که «حقیقت» به چیزی مبهم و در دسترسناپذیر بدل میشود.در بستر اقتدارگرایانه، این مسخ نه تصادفی بلکه مهندسیشده است. نظامهای قدرت، بهویژه در دولتهای ایدئولوژیک، آگاهانه از رسانه برای بازسازی جهان نمادین استفاده میکنند؛ جهانی که در آن مردم به جای تجربهی مستقیم واقعیت، روایتهای آمادهای را مصرف میکنند. این همان چیزی است که نوام چامسکی و ادوارد هرمان در نظریهی «مدل تبلیغاتی رسانه» (Propaganda Model, 1988) توضیح میدهند: رسانهها در جوامع اقتدارگرا، با فیلترهای متعدد (اقتصادی، سیاسی، مالکیتی، و ایدئولوژیک)، از ابزار آگاهی به ابزار کنترل تبدیل میشوند.در نتیجه، «مسخ رسانهای» را میتوان فرآیندی دانست که طی آن رسانه از سوژهای مستقل به ابژهای مطیع در خدمت قدرت تبدیل میشود؛ از ناظر به مقلد، از منتقد به توجیهگر، و از پرسشگر به مُبلّغ.
۲ـ۲. ایدئولوژی و ماسکهای رنگارنگ
ایدئولوژی در معنای عام خود، نظامی از باورها و ارزشهاست که انسانها از طریق آن جهان را تفسیر میکنند. اما در معنای انتقادی (از مارکس تا آلتوسر و فوکو)، ایدئولوژی ابزاری است برای بازتولید روابط قدرت. ایدئولوژیها معمولاً با «ماسکهایاخلاقی» و «چهرههای معنوی» به صحنه میآیند؛ زیرا در عصر ارتباطات، هیچ قدرتی نمیتواند بدون پوششِ ظاهرِ حقیقت بقا یابد.جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا کوشیده است ایدئولوژی مذهبی خود را با ماسکهای گوناگون بازآفرینی کند:
ماسک عدالت اجتماعی؛ برای جذب نیروهای چپگرا.
ماسک مقاومت ضد امپریالیستی؛ برای مشروعیتبخشی بینالمللی.
ماسک مردمی بودن؛ برای پوشاندن ساختار طبقاتی قدرت.
و در دهههای اخیر، ماسک رسانهای «گفتمان زرد»؛ برای سرگرمسازی و غیرفعالسازی جامعه.
اینجاست که مسخ رسانهای نقشی حیاتی پیدا میکند: رسانه نه فقط انتقالدهندهی ایدئولوژی، بلکه تولیدکنندهی ماسکهای جدید برای آن میشود. در فضای ایران، این ماسکها از برنامههای تلویزیونی ظاهراً سرگرمکننده تا تحلیلهای سیاسی سطحی در شبکههای اجتماعی گستردهاند. نتیجه، پیدایش جامعهای است که در آن، جدیترین بحرانها در قالبی طنزآلود یا عادینماییشده عرضه میشوند.
۲ـ۳. گفتمان و قدرت در نگاه فوکو
میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، نشان داد که قدرت نه فقط در ساختارهای سیاسی، بلکه در زبان و گفتمان متجلی میشود. او در کتاب Archaeology of Knowledge و بعدها در Discipline and Punish، استدلال کرد که هر جامعهای با کنترل گفتمان، مرز میان «حقیقت» و «دروغ» را تعیین میکند.در نظامهای اقتدارگرا، گفتمان مسلط همان چیزی است که اجازهی سخن گفتن میدهد یا ساکت میکند. رسانههای رسمی ایران، در همین چارچوب، نقش «پلیس گفتمان» را ایفا میکنند؛ یعنی تعیین میکنند چه چیزی گفتنی است، چه چیزی ممنوع، و چه کسی حق تفسیر دارد.در چنین نظمی، حتی «منتقدان مجاز» نیز بخشی از بازی هستند: آنها نه بیرون از گفتمان، بلکه درون محدودهی مجاز آن حرکت میکنند. به همین دلیل، بسیاری از برنامههای تلویزیونی ظاهراً انتقادی در ایران، در واقع نقشی جز بازتولید مرزهای مجاز قدرت ندارند. این همان چیزی است که فوکو آن را Regime of Truth مینامد — رژیمی که در آن، حقیقت نه بر پایهی صدق و کذب، بلکه بر اساس مطابقت با مصالح قدرت تعیین میشود.
۲ـ۴. مهندسی افکار عمومی (Propaganda Engineering)
در نظامهای اقتدارگرا، مهندسی افکار عمومی یکی از کارکردهای اصلی رسانه است. این فرآیند، بر اساس دو ستون عمل میکند:
۱. ساختن دشمن: بدون دشمن، نظام مشروعیت ندارد. رسانهها با خلق «دیگری خطرناک» (اعم از غرب، اپوزیسیون، زنان، جوانان یا اقلیتها) فضای ترس و نیاز به اقتدار را بازتولید میکنند.
۲. ساختن قهرمان: همزمان با دشمنسازی، قهرمانهای مصنوعی خلق میشوند تا احساس امنیت و افتخار ملی را تقویت کنند.
در ایران، این دو الگو به وضوح در پوشش رسانهای رویدادهای سیاسی، نظامی و اجتماعی دیده میشوند. از بازنمایی «دشمن صهیونیستی» گرفته تا ساختن «قهرمانان موشکی»، رسانه در خدمت تنظیم هیجانات جمعی و جلوگیری از تمرکز مردم بر بحرانهای واقعی (فقر، فساد، تبعیض و بیعدالتی) عمل میکند.چنین مهندسیای، به تعبیر هانا آرنت، شکل تازهای از دروغ سازمانیافته است؛ دروغی که نه برای قانع کردن، بلکه برای فرسودن توان تمایز میان حقیقت و دروغ طراحی شده است.
۲ـ۵. صداسازی (Voice Fabrication) و گفتمانهای زرد
«صداسازی» به یکی از پیچیدهترین تاکتیکهای رسانهای اقتدارگرایان بدل شده است. منظور از آن، تولید و پخش صداهایی است که وانمود میکنند از جامعه میآیند، در حالی که در واقع محصول کارگاههای تبلیغاتی و اتاقهای فکر حکومتیاند. این پدیده در ایران، هم در قالب تولید گزارشهای مردمی در صداوسیما و هم در شبکههای اجتماعی از طریق حسابهای کاربری جعلی (sockpuppet accounts) مشاهده میشود.در کنار صداسازی، رژیم از گفتمانهای زرد (مطالب سطحی، سرگرمکننده و عاطفهمحور) برای «خفه کردن» گفتوگوهای جدی استفاده میکند. گفتمان زرد بهمنزلهی مادهی مخدر رسانهای است؛ ذهن را پر میکند تا نیندیشد. این راهبرد، نهتنها مانع شکلگیری آگاهی انتقادی میشود، بلکه احساس درماندگی اجتماعی را عادی میسازد.در مجموع، چارچوب نظری مقاله بر این مبنا استوار است که:
مسخ رسانهای در ایران محصول همزمان سه نیرو است: ایدئولوژی مذهبی ـ سیاسی نظام، مهندسی سازمانیافتهی افکار عمومی، و بهرهگیری از فناوریهای رسانهای برای بازتولید انفعال جمعی.
۳. رسانه در نظام جمهوری اسلامی
۳ـ۱. رسانه بهمثابه بازوی ایدئولوژیک
از نخستین سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷، رسانه در جمهوری اسلامی ایران نه بهعنوان نهاد مستقل اطلاعرسانی، بلکه بهعنوان «بازوی فرهنگی قدرت سیاسی» شکل گرفت. قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل ۱۷۵ بهصراحت میگوید:
«صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید در جهت تقویت روح ایمان و اخلاق اسلامی و حفظ منافع کشور عمل کند و زیر نظر مقام رهبری اداره شود.»
این گزاره، نقطهی آغاز تبدیل رسانه به ابزار مستقیم ایدئولوژی است. برخلاف جوامع دموکراتیک که در آن رسانهها «ناظر قدرت» (watchdog) محسوب میشوند، در ایران رسانهی ملی «نگهبان قدرت» است. رسانه نه برای پرسش از حاکمان، بلکه برای تبیین، توجیه و تقدیس آنان عمل میکند.
در این چارچوب، صداوسیمای جمهوری اسلامی نه یک سازمان رسانهای بلکه «نهاد مشروعیتساز» است. مأموریت اصلی آن تولید روایتهایی است که جهان را مطابق با ایدئولوژی شیعی ـ انقلابی نظام بازنمایی کند. از پوشش خبری جنگ ایران و عراق گرفته تا بحرانهای داخلی، همواره چارچوب مسلط این بوده است که «نظام حق دارد» و هر صدای مخالف، صدای دشمن است.
ساختار رسانهای جمهوری اسلامی را میتوان در سه لایه خلاصه کرد:
۱. رسانههای رسمی حکومتی:
شامل صداوسیما، ایرنا، خبرگزاری فارس، تسنیم، جوانآنلاین و شبکههای تلویزیونی نظیر شبکه خبر و افق. مأموریت اصلی این نهادها، بازتولید مشروعیت ایدئولوژیک و امنیتی نظام است.
۳.رسانههای شبهدولتی و سپاهی:
نظیر مشرقنیوز، رجانیوز، و خبرگزاریهای وابسته به نهادهای امنیتی یا سپاه پاسداران. این گروه مأمور تولید روایتهای «واکنشی» هستند؛ یعنی در برابر هر بحران یا افشاگری، نسخهای آلترناتیو و تحریفشده از واقعیت میسازند.
۳.رسانههای حاشیهای و پوششی:
شامل شبکههای اجتماعی، کانالهای تلگرامی و حسابهای ناشناس که بهصورت غیررسمی اما هماهنگ با اتاقهای فکر امنیتی فعالیت میکنند. این لایه در جنگ روانی نقش حیاتی دارد؛ چرا که وانمود میکند صدایی مردمی است در حالی که هدایتشده است (astroturfing).
این ساختار، نشان میدهد که رسانه در ایران شبکهای از نهادهای متصل به هستهی قدرت است که هدفشان نه آگاهی، بلکه کنترل ادراک جمعی است. به بیان دیگر، رسانه در جمهوری اسلامی تابعی از امنیت است، نه حقیقت.
۳ـ۳. سیاست صداسازی: ساختن مردم خیالی
یکی از کارکردهای اصلی رسانه در ایران، خلق «مردم خیالی» است؛ مردمی که همیشه در صحنهاند، از نظام حمایت میکنند و در برابر دشمن متحدند. این مردم، نه بازتاب جامعه واقعی، بلکه محصول «صداسازی رسانهای» هستند.در مستندها و گزارشهای تلویزیونی، معمولاً مصاحبهشوندگان چنان انتخاب میشوند که بازتابدهندهی صدای رسمی باشند. در بسیاری از موارد، خبرنگاران با استفاده از افراد از پیش تعیینشده یا وابسته به نهادهای بسیج، «بازخورد مردمی» ساختگی ایجاد میکنند تا سیاستها و اقدامات حکومت را تأیید کنند. این روش، نمونهای از آن چیزی است که در مطالعات رسانهای به آن manufacturing consent (تولید رضایت) میگویند — مفهومی که نخستینبار هرمان و چامسکی در تحلیل رسانههای آمریکایی مطرح کردند، اما در ایران شکل کاریکاتوری آن بهصورت سازمانیافته اجرا میشود.
در فضای مجازی نیز این صداسازی از طریق «کاربران سایبری» (Cyber Troops) و «رباتهای رسانهای» انجام میگیرد. پژوهش Amirhossein Farzam et al., 2022 در مجله Scientific Reports نشان میدهد که شبکهای از حسابهای جعلی فارسیزبان در توییتر و تلگرام، برای تغییر جریان بحثهای عمومی دربارهی اعتراضات و بحرانهای سیاسی بهکار گرفته شدهاند. هدف این عملیاتها، ایجاد «توهم اکثریت» است — وانمود کردن اینکه دیدگاه رسمی، دیدگاه غالب مردم است.
۳ـ۴. گفتمان زرد بهمثابه ابزار خنثیسازی
رژیم اسلامی در دههی اخیر، همزمان با کاهش اعتماد عمومی، بهطور فزایندهای به تولید «گفتمانهای زرد» روی آورده است. برنامههای سرگرمکننده، مسابقات تلویزیونی، شوهای کمدی و محتوای احساسی در شبکههای اجتماعی، نقش سوپاپ اطمینان را ایفا میکنند.به تعبیر بودریار، این همان منطق simulation است: در ظاهر گفتوگو و تنوع وجود دارد، اما در واقع همه چیز در مدار کنترل است. برنامههایی نظیر «خندوانه»، «عصر جدید» یا مسابقات سطحی صداوسیما، با پمپاژ هیجانهای بیخطر، ذهن جامعه را از مسائل حیاتی مانند سرکوب، فقر، یا فساد ساختاری منحرف میکنند. این فرآیند در واقع همان infotainment (ترکیب اطلاعات و سرگرمی) است که در خدمت بیحسی عمومی به کار میرود.گفتمان زرد، گفتمان بحرانگریز است. در آن، درد به طنز، اعتراض به شوخی، و رنج اجتماعی به ماجرایی لطیف و بیخطر تبدیل میشود. به همین دلیل، حتی بسیاری از «منتقدان فرهنگی» در ایران، ناخواسته درون مدار این گفتمان حرکت میکنند؛ زیرا هر انتقادی که در قالب طنز یا سرگرمی عرضه شود، تهدیدی واقعی برای قدرت نیست.
رژیم اسلامی در استفاده از دروغ، به سطحی از سازمانیافتگی رسیده است که میتوان آن را systematic disinformation apparatus نامید — دستگاهی برای تولید دروغ با ساختار بوروکراتیک.
دروغپردازی در این نظام صرفاً محصول خطای خبرنگاران یا سانسور نیست، بلکه بخشی از سازوکار حکمرانی است. دروغها با هدف معین ساخته میشوند:
. دروغهای آرامساز برای مدیریت بحران (مانند پنهانکاری دربارهٔ آمار کرونا یا قربانیان سرکوب).
. دروغهای قهرمانساز برای تحکیم هویت جمعی (مثل اغراق در توان نظامی).
.دروغهای دشمنساز برای حفظ انسجام درونی (مانند نسبت دادن اعتراضات به سرویسهای خارجی).
مطالعه Allan Hassaniyan (2023) در مؤسسه واشنگتن نشان میدهد که رژیم ایران در هنگام اعتراضات سراسری، از شبکهای متشکل از بیش از ۳۰۰ رسانه و کانال پوششی برای تولید و انتشار اطلاعات جعلی استفاده کرده است. هدف این شبکه، کاستن از اعتبار معترضان و انتقال تمرکز افکار عمومی به «توطئههای خارجی» بوده است.
بهاینترتیب، رسانه نه فقط ابزار اطلاعرسانی، بلکه «کارخانهی تولید دروغ» است؛ دروغهایی که کارکردشان دیگر
صرفاً فریب نیست، بلکه «فرسایش حس حقیقت» در مردم است — پدیدهای که تیموتی اسنایدر آن را در رژیمهای توتالیتر «مرگ حقیقت» (The Death of Truth) مینامد.
رسانه در جمهوری اسلامی، بخشی از سیستم ایدئولوژیک و امنیتی است که وظیفهاش نه انتقال واقعیت بلکه شکل دادن به ادراک عمومی از واقعیت است. این ساختار از طریق سه مکانیسم کلیدی عمل میکند:
۱. صداسازی و ساختن مردم خیالی، برای ایجاد توهم مشروعیت.
۲. گفتمان زرد، برای بیحس کردن ذهن جمعی.
۳. دروغپردازی سیستماتیک، برای مهندسی حافظهی تاریخی و تحریف واقعیت.
بهاینترتیب، میتوان گفت رسانه در ایران دچار «مسخ دووجهی» است: از سویی در ظاهر ملی و دینی، و از سوی دیگر در ماهیت کاملاً امنیتی و تبلیغاتی.
۴. مکانیزمهای دروغپردازی سیستماتیک و انحراف افکار عمومی در جمهوری اسلامی ایران
۴ـ۱. بازنمایی گزینشی واقعیت (Selective Representation)
در رژیمهای اقتدارگرا، دروغ همیشه به معنای نفی کامل حقیقت نیست، بلکه غالباً در شکل «بازنمایی گزینشی» رخ میدهد. در این روش، بخشی از واقعیت گفته میشود، اما در چارچوبی خاص که معنا را کاملاً دگرگون میکند.
صداوسیما و خبرگزاریهای وابسته، همواره در مواجهه با بحرانها از این تکنیک بهره بردهاند. به عنوان مثال، در پوشش اعتراضات آبان ۱۳۹۸ یا اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» (۱۴۰۱)، رسانههای رسمی هرگز اصل اعتراض را بهعنوان مطالبهی اجتماعی به رسمیت نشناختند، بلکه آن را به «اغتشاش»، «پروژه دشمن» یا «هیجان جوانان فریبخورده» فروکاستند.در واقع، واقعیت حذف نمیشود، بلکه قاببندی میشود. نظریهپرداز رسانه، «اروینگ گافمن» (Erving Goffman, 1974) این فرایند را framing نامید: نحوهای که رسانه با انتخاب زاویهی روایت، معنای رویداد را بازتعریف میکند. به تعبیر او، «واقعیت رسانهای نه در آنچه گفته میشود، بلکه در آنچه حذف میشود شکل میگیرد.»در رسانههای جمهوری اسلامی، این حذفها نظاممند است. دوربین همیشه در جایی قرار میگیرد که «نظام را بیگناه» نشان دهد و «مردم را هیجانزده» یا «دشمنزده». این همان مسخ ادراک است: حقیقت حضور دارد، اما در قابی تحریفشده.
۴ـ۲. خلق دشمن (Enemy Construction)
در نظامهای ایدئولوژیک، دشمن نه یک واقعیت بیرونی بلکه «نیاز درونی قدرت» است. بدون دشمن، ایدئولوژی فرو میریزد.از همان سالهای نخست انقلاب، رژیم ایران با خلق چهرههای متناوب از دشمن، توانسته است بحرانهای داخلی را به «نبرد با بیگانه» تبدیل کند.در دههی ۱۳۶۰، دشمن اصلی «آمریکا» و «صهیونیسم» بود؛ در دههی ۱۳۷۰، دشمن «لیبرالیسم فرهنگی» و «غربزدگی» شد؛ در دههی ۱۳۹۰، دشمن به «فضای مجازی»، «شبکههای اجتماعی»، و «زنان بدحجاب» تغییر چهره داد.این تغییر چهرهها تصادفی نیست، بلکه بر اساس الگویی از agenda rotation (چرخش دستور کار رسانهای) طراحی میشود تا ذهن جامعه پیوسته درگیر دشمنی تازه بماند.
مطالعهی Clément Therme (2023) در مقالهی «Manipulation of Information in the Islamic Republic of Iran» نشان میدهد که دولت ایران از مفهوم «مقاومت» بهعنوان پوشش اخلاقی برای سرکوب داخلی استفاده کرده است؛ بدین معنا که هر اعتراض یا مطالبهی مدنی در چارچوب «نفوذ دشمن» تفسیر میشود. این مکانیسم، همانند تزریق پادزهر به بدن جامعه عمل میکند: هرگاه احتمال بروز آگاهی یا نارضایتی افزایش یابد، رسانه دشمنی تازه میسازد تا انرژی ذهنی مردم را منحرف کند.
در کنار خلق دشمن، رژیم برای حفظ توازن هیجانی جامعه نیازمند قهرمانسازی است. این قهرمانها معمولاً از دل دستگاه نظامی یا مذهبی برمیخیزند و در رسانهها به صورت چهرههای فرابشری بازنمایی میشوند.نمونهی بارز آن در روایت رسانهای از قاسم سلیمانی دیده میشود؛ جایی که رسانههای رسمی با استفاده از زبان حماسی، موسیقی حزنانگیز و تصویرپردازی اسطورهای، شخصیتی فراتر از انسان خلق کردند.
در واقع، این قهرمانسازی دو هدف دارد:
۱. انتقال حس افتخار ملی و پوشاندن زخمهای اجتماعی.
۲. ایجاد وابستگی عاطفی به قدرت، تا نقد آن به نوعی خیانت احساسی تعبیر شود.
ژان بودریار این نوع بازنمایی را در مفهوم hyperreality of heroism توضیح میدهد: قهرمان رسانهای دیگر وجود واقعی ندارد، بلکه تصویری از تصویر است — شبیهسازی از ایمان و افتخار، در جهانی که ایمان و افتخار واقعی تحلیل رفتهاند.در ایران نیز، چنین قهرمانهایی کارکرد «مخدر جمعی» دارند: مردم به جای مطالبهی عدالت، به اشک ریختن در برابر اسطورهها سرگرم میشوند.
۴ـ۴. تقلیل بحران (Crisis Minimization)
یکی از مؤثرترین راهبردهای دروغپردازی در جمهوری اسلامی، تقلیل بحرانهای ساختاری به خطاهای جزئی است. در ادبیات رسانهای رژیم، هیچگاه واژههایی چون «فساد ساختاری»، «ناکارآمدی نظام»، یا «بحران حکمرانی» به کار نمیرود؛ بلکه همواره بحرانها به «خطای فردی» یا «سوءمدیریت مقطعی» فروکاسته میشوند.
بهعنوان نمونه، در پروندههای کلان اقتصادی، رسانههای رسمی همواره با تمرکز بر چند «فاسد منفرد» (مثلاً اختلاسگر یا مدیر متخلف) تلاش میکنند نظام را از مسئولیت جمعی مبرا سازند. در نتیجه، ذهن جامعه از ریشههای ساختاری فساد دور میماند و تنها به دنبال قربانی فردی میگردد.
این تکنیک را در تحلیل رسانهای «strategic scapegoating» مینامند — قربانیسازی استراتژیک برای حفظ چهرهی نظام. چنین رویکردی همزمان با تقلیل بحران، نوعی «پاکسازی نمادین» نیز انجام میدهد: جامعه تصور میکند با مجازات یک نفر، مشکل حل شده است؛ در حالی که ساختار فسادزا دستنخورده باقی میماند.
۴ـ۵. جعل همدلی (Fabricated Empathy)
در سالهای اخیر، رسانههای حکومتی به تکنیکی تازه برای کنترل ذهن جمعی روی آوردهاند: جعل همدلی.در این روش، رسانه وانمود میکند صدای مردم را شنیده است. برنامههایی تولید میشود که در ظاهر به مشکلات معیشتی، بیکاری، یا فساد اداری میپردازند؛ اما در نهایت، همهی مسیر گفتگو به «توصیه اخلاقی»، «صبوری»، یا «دعا برای مسئولان» ختم میشود.این همدلی جعلی، ابزاری برای تخلیهی هیجانات عمومی بدون تغییر واقعی در ساختار است. به تعبیر فوکو، این نوع از همدلی بخشی از biopolitics (زیستسیاست) قدرت است؛ زیرا به جای سرکوب مستقیم، احساس مراقبت و دلسوزی شبیهسازی میشود تا اطاعت داوطلبانه شکل گیرد.برنامههایی مانند «بدون تعارف» یا «مستندهای مردمی» در صداوسیما، دقیقاً در همین راستا عمل میکنند: نمایش رنج مردم، اما در چارچوبی که نظام را خیرخواه جلوه دهد. نتیجه، نه بیداری که تسکین است.
۴ـ۶. بازسازی حافظه و مهندسی گذشته
یکی دیگر از ابزارهای مسخ رسانهای، بازنویسی مداوم گذشته است. تاریخ در رسانههای رسمی جمهوری اسلامی، پدیدهای سیال و قابلویرایش است.
وقایع تاریخی بر اساس نیاز روز بازسازی میشوند؛ از تفسیر جنگ ایران و عراق گرفته تا نحوهی روایت اعتراضات، تاریخ همواره از نو نوشته میشود تا با ایدئولوژی حال سازگار گردد.به عنوان نمونه، در مستندهای رسمی دربارهی دههی ۱۳۶۰، خشونتهای سیستماتیک و اعدامهای جمعی به «مبارزه با تروریسم» تعبیر میشوند. در این بازنویسی، گذشته نه برای شناخت، بلکه برای مشروعیتسازی اکنون استفاده میشود. به تعبیر جورج اورول در رمان ۱۹۸۴:
«کسی که گذشته را کنترل میکند، آینده را نیز کنترل میکند؛ و کسی که حال را کنترل میکند، گذشته را بازمینویسد.»
در جمهوری اسلامی نیز رسانه با مهندسی حافظه، مانع شکلگیری حافظهی جمعی انتقادی میشود. جامعهای که گذشتهی خود را نمیداند، قادر به مطالبهی آیندهای متفاوت نیست.
در مجموع، دستگاه رسانهای جمهوری اسلامی ایران با بهرهگیری از شش مکانیسم کلیدی — بازنمایی گزینشی واقعیت، خلق دشمن، تولید قهرمان مصنوعی، تقلیل بحران، جعل همدلی و مهندسی حافظه — موفق شده است نوعی «نظام ادراکی کنترلشده» ایجاد کند.در این نظام، حقیقت نه ناپدید میشود و نه آشکار؛ بلکه چنان در لایههای روایت، احساس و نماد فرو میرود که مخاطب دیگر تمایز میان واقعیت و شبیهسازی را از دست میدهد.به بیان بودریار، این همان لحظهی «مرگ واقعیت» است؛ و در معنای سیاسی، همان نقطهای که در آن جامعه از «حق دانستن» به «عادت به ندانستن» مسخ میشود.
۵ـ۱. صداوسیما: مهندسی بحران و کنترل روایت
۵. تحلیل گفتمان موردی: سه چهره از مسخ رسانهای در جمهوری اسلامی ایران
صداوسیما در جمهوری اسلامی، ستون اصلی نظام تبلیغاتی و «کارخانهی مشروعیت» است. پژوهشهای متعددی از جمله Akhavan & Shahbaz (Freedom House, 2023) تأکید میکنند که جمهوری اسلامی یکی از معدود رژیمهایی است که هنوز بهطور کامل ساختار پخش تلویزیونی و رادیویی را در انحصار دولت نگه داشته است.
در بحرانهای داخلی، صداوسیما با سه مرحلهی مشخص عمل میکند:
الف) سکوت هدفمند
در نخستین روزهای بحران، رسانه رسمی از پوشش خبر خودداری میکند. این سکوت نه از ناآگاهی، بلکه از استراتژی است؛ زیرا خلأ اطلاعاتی، بهترین فضا برای کنترل بعدی روایت است. برای مثال، در سه روز اول اعتراضات آبان ۱۳۹۸، هیچ اشارهای در شبکه خبر یا بخشهای اصلی صداوسیما به اعتراضات نشد — در حالی که فضای مجازی و رسانههای جهانی بهشدت درگیر بودند.
ب) ورود با قاب امنیتی
در مرحلهی دوم، رسانه با روایتی از پیش مهندسیشده وارد میشود: واژگانی مانند «اغتشاش»، «خرابکاری»، «نیروهای نفوذی» و «دشمنان انقلاب» محور گزارشها میشوند. در این مرحله، اعتراض اجتماعی از محتوا تهی میشود و در قالب تهدید امنیتی بازنمایی میگردد. این همان چیزی است که تئون واندایک در نظریهی «تحلیل گفتمان انتقادی» آن را ideological square مینامد:
«ما خوب هستیم / آنها بد هستند.»
«ما مشروع هستیم / آنها فریبخوردهاند.»
در نتیجه، شهروند معترض نه «فاعل سیاسی» بلکه «ابزار دشمن» معرفی میشود.
ج) عادیسازی پس از بحران
پس از سرکوب، صداوسیما با تولید برنامههای احساسی، گفتگو با نیروهای انتظامی و پخش تصاویر بازسازیشده، نوعی «روایت بازسازی» ارائه میدهد تا ذهن جمعی را از خشونت جدا کند.
در مستندهایی مانند «روایت آبان»، هیچ تصویری از خشونت نیروهای امنیتی دیده نمیشود؛ بلکه تمام تمرکز بر «حملهی اغتشاشگران» است. به این ترتیب، حافظهی جمعی بازسازی میشود تا از همدلی با قربانیان به ترحم برای نیروهای نظامی تغییر کند.
۵ـ۲. خبرگزاری فارس و تسنیم: معماری دروغ در مقیاس صنعتی
خبرگزاری فارس و تسنیم، دو بازوی رسانهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند و نقش آنها در جنگ روانی، تولید اطلاعات جعلی و جهتدهی افکار عمومی بسیار کلیدی است.
الف) تولید «شبهتحلیل» و جعل پژوهش
یکی از روشهای رایج در فارس و تسنیم، انتشار «تحلیلهای کارشناسی» با ارجاع به منابع نامعلوم است. این تحلیلها معمولاً از زبان «کارشناسان ناشناس مسائل منطقه» یا «منابع آگاه امنیتی» بیان میشود و در حقیقت، نه خبر بلکه ابزار کاشت روایت هستند.نمونهی بارز آن در دیماه ۱۴۰۱ بود، زمانی که تسنیم با انتشار گزارشی تحت عنوان «پشتپردهی اغتشاشات اخیر»، مدعی شد اعتراضات در ایران با هدایت مستقیم شبکهای از سفارتخانهها و رسانههای بیگانه هدایت میشود. بررسیهای نهادهای مستقل روزنامهنگاری (نظیر Iran International Fact-Check, 2022) نشان داد که هیچکدام از اسامی و نهادهای ذکرشده وجود خارجی نداشتند و گزارش، ساختهی اتاق فکر رسانهای سپاه بود.
ب) تکنیک آمیختگی راست و دروغ (Truth Blending)
فارس و تسنیم برای افزایش باورپذیری، همواره بخشی از واقعیت را با جعل ترکیب میکنند. در گزارشهایی که دربارهی چهرههای اپوزیسیون یا مخالفان منتشر میشود، معمولاً اطلاعات درستِ جزئی با روایتهای ساختگی ادغام میگردد تا دروغ رنگ واقعیت بگیرد.
این تکنیک در نظریهی تبلیغات با نام Grey Propaganda شناخته میشود — یعنی نه تبلیغ سفید (آشکار و رسمی) و نه تبلیغ سیاه (کامل دروغین)، بلکه تبلیغ خاکستری که در آن حقیقت و دروغ چنان درهم میآمیزند که تمایز آنها دشوار میشود.
ج) مهندسی احساسات و واژگان
در تیترسازی این رسانهها، واژهها حامل بار روانی سنگینیاند:
«اغتشاشگران مزدور»، «پروژهی کشف حجاب»، «عملیات فریب رسانهای غرب»، «جنگ ترکیبی علیه ایران».این زبان، نه توصیفی بلکه تحریکی است — زبانی که حس خشم، تهدید و هویتخواهی را فعال میکند.
به تعبیر جرج لیکاف (Lakoff, 2004): «سیاست، جنگ استعارههاست.» در فارس و تسنیم، استعارهی دائمی «سنگر» و «جبهه» است؛ هر خبر، بخشی از میدان جنگ ادراکی محسوب میشود.
۵ـ۳. شبکههای اجتماعی حکومتی: سایبرسربازان و توهم گفتوگو
در عصر دیجیتال، رسانهی حکومتی دیگر محدود به تلویزیون و خبرگزاری نیست. جمهوری اسلامی یکی از نخستین حکومتهایی است که «ارتش سایبری» را بهعنوان ساختار رسمی ایجاد کرده است.
طبق گزارش Oxford Internet Institute (2021)، ایران در میان پنج کشور دارای بزرگترین عملیات سازمانیافتهی نفوذ سایبری در شبکههای اجتماعی قرار دارد.
الف) تولید انبوه حسابهای جعلی
در پلتفرمهایی مانند X (توییتر سابق)، تلگرام و اینستاگرام، هزاران حساب هماهنگ در یک زمان مشخص، پیامهایی مشابه منتشر میکنند. در بحرانهای سیاسی، این حسابها وظیفه دارند جهت احساسات عمومی را تغییر دهند؛ مثلاً با هشتگهای جعلی مانند «#ایران_آرام_است» یا «#ملت_قدردان_نیروهای_امنیتی» افکار عمومی را دستکاری کنند.
تحلیل دادههای پژوهش Ben Nimmo et al., 2022 (Graphika) نشان میدهد که بسیاری از این حسابها از طریق IPهای داخلی و سرورهای دولتی فعالاند، و الگوی زمانی انتشار آنها کاملاً منطبق با ساعات کاری سازمانهای حکومتی ایران است.
ب) نفوذ در فضای اپوزیسیون
یکی از پیچیدهترین تاکتیکها، نفوذ در کانالها و صفحات منتقد نظام است. برخی حسابها با ظاهر اپوزیسیونی، اطلاعات نادرست منتشر میکنند تا اعتبار کل جریان مخالف را تضعیف کنند. این تاکتیک، نوعی infiltrated dissent (اعتراض نفوذی) است؛ اعتراض جعلی که کارکردش بیاعتبارسازی اعتراض واقعی است.
ج) تضعیف اعتماد اجتماعی
نتیجهی نهایی این عملیاتها، نه لزوماً اقناع مردم به روایت رسمی، بلکه بیاعتمادی کامل به هر روایتی است. در فضای اشباعشده از دروغ و ضددروغ، ذهن شهروند بهتدریج از تشخیص حقیقت خسته میشود و به بیتفاوتی میرسد.
به تعبیر پیتر پومرانتسف (Nothing Is True and Everything Is Possible, 2014):
«هدف پروپاگاندا در عصر پستمدرن، باوراندن دروغ نیست؛ بلکه گرفتن توانایی باور از مردم است.»
این دقیقاً همان هدف نهایی «مسخ رسانهای» در جمهوری اسلامی است: جامعهای که دیگر نمیداند چه را باور کند و در نتیجه، هیچ چیز را جدی نمیگیرد.
۵ـ۴. پیوند ساختاری این سه چهره
اگر سه حوزهی فوق را کنار هم قرار دهیم، تصویری کاملتر به دست میآید:صداوسیما واقعیت را قاببندی میکند و حافظهی جمعی را بازسازی مینماید.فارس و تسنیم روایت رسمی را به شکل تحلیل و خبر «بازاریابی» میکنند.شبکههای اجتماعی حکومتی این روایت را در سطح میکرو (فضای گفتوگوهای فردی) تزریق و بازتولید میکنند.این سه لایه، مثل حلقههای یک زنجیر به هم پیوستهاند؛ نظامی که از بالا روایت میسازد و از پایین، توهم مردمی بودن آن را تثبیت میکند. در چنین ساختاری، مسخ رسانهای دیگر صرفاً خطا یا فساد نیست؛ بلکه تبدیل به ذات حکمرانی شده است.
۶ـ۱. مسخ رسانهای به مثابه ساختار قدرت
در طول این مقاله دیدیم که در جمهوری اسلامی ایران، رسانه نه بهعنوان نهاد اطلاعرسانی بلکه بهمثابه زبان قدرت عمل میکند. در این نظام، رسانه صرفاً تابع ایدئولوژی نیست — بلکه خود، «صورت متحرک ایدئولوژی» است؛ بدنی که از طریق آن ایدئولوژی نفس میکشد، میبیند و سخن میگوید.
به تعبیر لویی آلتوسر، رسانه بخشی از «دستگاه ایدئولوژیک دولت» (Ideological State Apparatus) است؛ ابزاری که بدون استفاده از زور، سوژهها را در چارچوب گفتمان مطلوب قرار میدهد. اما در جمهوری اسلامی، این فراتر رفته است: رسانه نهتنها بازتولیدگر ایدئولوژی است، بلکه خالق آن است.از طریق فرآیندهایی مانند صداسازی، گفتمان زرد، و جعل همدلی، نظام توانسته است نوعی ایدئولوژی انعطافپذیر بسازد — ایدئولوژیای با ماسکهای گوناگون، که بسته به شرایط میتواند چهرهی مذهبی، ملیگرایانه، علمی یا حتی «عدالتخواهانه» بگیرد، اما در همه حال به یک مرکز ثقل وفادار است: حفظ ساختار قدرت.
۶ـ۲. فروپاشی حقیقت و «مرگ واقعیت»
یکی از پیامدهای عمیق مسخ رسانهای، از میان رفتن مرز میان حقیقت و توهم است. در جامعهای که رسانههای رسمی همواره میان دروغ و واقعیت جابهجا میشوند، شهروند به تدریج حس واقعیت خود را از دست میدهد.
تیموتی اسنایدر در کتاب On Tyranny (2017) میگوید:
«رژیمهای توتالیتر با تحمیل دروغ آغاز نمیشوند، بلکه با ویران کردن اعتماد به حقیقت آغاز میشوند.»
در جمهوری اسلامی، این ویرانی اعتماد از طریق انباشت روایتهای متناقض صورت میگیرد: یک روز دولت میگوید «ما آزادترین ملت دنیا هستیم» و روز دیگر همان رسانهها از «جنگ تمامعیار شناختی دشمن» سخن میگویند. این تناقضها نه اشتباه، بلکه ابزارند؛ زیرا ذهنی که دچار سردرگمی دائمی است، قابل هدایتتر میشود.در این وضعیت، رسانه به جای آنکه «پنجرهای رو به جهان» باشد، به «آینهای شکسته» بدل میشود که هر بینندهای در آن تصویری متکثر، مبهم و مسخشده از واقعیت میبیند.
۶ـ۳. ایدئولوژیهای رنگارنگ و ماسکهای چندگانه
رژیم اسلامی برای حفظ کنترل در دورههای مختلف، از ایدئولوژیهای متنوع و گاه متناقض استفاده کرده است: در دههی ۶۰، رسانه حامل ایدئولوژی «جهاد و شهادت» بود.در دههی ۷۰، با چهرهای فرهنگی و اصلاحطلب ظاهر شد.در دههی ۸۰ و ۹۰، با ماسک «پیشرفت علمی و عدالت اجتماعی» سخن گفت.و در دههی ۱۴۰۰، به زبان «مبارزه با جنگ نرم» و «زیست عفیفانه» بازگشت.
این جابهجایی چهرهها، نشانهی تحول فکری نیست، بلکه نشانهی «ایدئولوژی سیال» است؛ همانگونه که زیگمونت باومن در نظریهی Liquid Modernity توضیح میدهد: قدرت در عصر مدرن متأخر، برای بقا باید سیال شود.
رژیم اسلامی نیز با تغییر رنگ ایدئولوژیهای خود، از مذهبی تا ملی و از علمی تا اخلاقی، تلاش کرده است تا چهرهی کنترل را در پوششهای تازه بازتولید کند.
در نتیجه، رسانهی آن نیز «چندچهره» است: گاه واعظ، گاه دلقک، گاه تحلیلگر و گاه قهرمانساز. اما در همه حال، کارکردش یکی است: حفظ اطاعت از نظام از طریق مدیریت احساسات و معنا.
۶ـ۴. فروپاشی گفتوگوی ملی و انزوای ادراکی جامعه
مسخ رسانهای تنها حقیقت را نابود نمیکند؛ بلکه امکان گفتوگو را نیز از میان میبرد.
در جامعهای که هر واژه پیشاپیش آلوده به بار ایدئولوژیک است، هیچ گفتوگوی بیطرفانه ای ممکن نیست.واژههایی چون «ملت»، «عدالت»، «شهید»، یا حتی «آزادی»، در نظام رسانهای جمهوری اسلامی از معنا تهی و به ابزار کنترلی بدل شدهاند.این پدیده همان چیزی است که هابرماس در نظریهی بحران ارتباطی در مدرنیته توضیح میدهد: زمانی که نظامهای قدرت زبان را تصاحب میکنند، ارتباط انسانی دچار فروپاشی میشود. در ایران، رسانه با تکرار بیپایان دروغ و سانسور، فضایی از «اختناق نرم» ساخته است؛ وضعیتی که در آن مردم ظاهراً سخن میگویند، اما کلماتشان بیاثر شده است.در نتیجه، جامعه وارد مرحلهای از انزوای ادراکی میشود — هر فرد در دنیای شخصی خود فرو میرود، بدون اعتماد به هیچ نهاد یا روایت مشترک. این همان «مسخ جمعی» است که رسانه در طول چهار دهه بر آن کار کرده است.
۶ـ۵. ضرورت درک و بازسازی سواد رسانهای
در چنین شرایطی، تنها راه مقابله با مسخ رسانهای، بازسازی سواد رسانهای انتقادی است؛ یعنی توانایی تشخیص ساختارهای قدرت در پسِ هر روایت، و بازخوانی نشانهها به شیوهای مستقل.
این همان چیزی است که پائولو فریره در کتاب Pedagogy of the Oppressed آن را «آگاهی انتقادی» (critical consciousness) مینامد — فرآیندی که طی آن، انسان یاد میگیرد روایتهای رسمی را به پرسش بگیرد و از تماشاگر منفعل به کنشگر آگاه تبدیل شود.در بستر ایران، چنین سوادی نهتنها ابزار علمی بلکه نوعی مقاومت مدنی است. زیرا تا زمانی که رسانه ذهن را مهندسی کند، هیچ تحول سیاسی یا فرهنگی پایداری ممکن نخواهد بود.بنابراین، نهادهای دانشگاهی، روزنامهنگاران مستقل و کنشگران مدنی باید پروژهای مشترک را دنبال کنند: بازگرداندن حقیقت به گفتوگوی عمومی.
«مسخ رسانهای در دنیای ایدئولوژیهای رنگارنگ» نشان میدهد که در عصر جدید، قدرت دیگر صرفاً با اسلحه یا زندان عمل نمیکند، بلکه از طریق مهندسی ادراک و کنترل روایت بر جامعه چیره میشود.در جمهوری اسلامی ایران، این فرآیند به سطحی از ظرافت رسیده که در آن دروغ، بخشی از اکسیژن روزمرهی رسانه است.
اما همانگونه که میشل فوکو میگوید:«هر جا قدرت هست، مقاومت نیز هست.»
شناخت سازوکار مسخ رسانهای، نخستین گام برای بازگرداندن انسان به خودش است — انسانی که بتواند بار دیگر واقعیت را ببیند، درد را نام ببرد، و زبان را از چنگ ایدئولوژی بازپس گیرد.
رهایی از این مسخ، شاید دشوارترین شکل آزادی باشد: آزادی از دروغی که به شکل حقیقت آراسته شده است.
منابع:
1. Althusser, L. (1971). Ideology and Ideological State Apparatuses. In Lenin and Philosophy and Other Essays. New York: Monthly Review Press.
آلتوسر، لویی (۱۹۷۱). ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت. در کتاب: لنین و فلسفه و مقالات دیگر. نیویورک: منتلی ریویو؛اثری بنیادین درباره چگونگی عملکرد رسانهها بهعنوان ابزار بازتولید ایدئولوژی.
2. Baudrillard, J. (1981). Simulacra and Simulation. Paris: Galilée.
بودریار، ژان (۱۹۸۱). وانمودهها و وانماییها. پاریس: گاليله؛مرجع کلیدی دربارهی جایگزینی واقعیت با تصویر در جامعه رسانهای.
3. Foucault, M. (1977). Discipline and Punish: The Birth of the Prison. New York: Pantheon Books.
فوکو، میشل (۱۹۷۷). نظم و انضباط: زایش زندان. نیویورک: پانتیون؛تحلیل ساختارهای قدرت و مراقبت اجتماعی که به رسانه نیز بسط مییابد.
4. Habermas, J. (1989). The Structural Transformation of the Public Sphere. Cambridge, MA: MIT Press.
هابرماس، یورگن (۱۹۸۹). دگرگونی ساختاری حوزه عمومی. کمبریج: انتشارات امآیتی؛تحلیل نقش رسانه در شکلدهی به گفتمان عمومی و بحران ارتباطی مدرن.
5. Snyder, T. (2017). On Tyranny: Twenty Lessons from the Twentieth Century. New York: Tim Duggan Books.
اسنایدر، تیموتی (۲۰۱۷). درباره استبداد: بیست درس از قرن بیستم. نیویورک: تیم داگان؛چگونگی فروپاشی حقیقت و اخلاق در نظامهای اقتدارگرا.
6. Freire, P. (1970). Pedagogy of the Oppressed. New York: Continuum.
فریره، پائولو (۱۹۷۰). آموزش ستمدیدگان. نیویورک: کنتینیوم؛بنیان نظری آگاهی انتقادی و سواد رسانهای رهاییبخش.
7. Bauman, Z. (2000). Liquid Modernity. Cambridge: Polity Press.
باومن، زیگمونت (۲۰۰۰). مدرنیتهی سیال. کمبریج: پولیتی پرس؛تحلیل پویایی قدرت در جهان مدرن و انعطاف ایدئولوژیهای متغیر.
8. Chomsky, N., & Herman, E. (1988). Manufacturing Consent: The Political Economy of the Mass Media. New York: Pantheon.
چامسکی، نوآم و هرمن، ادوارد (۱۹۸۸). ساختن رضایت: اقتصاد سیاسی رسانههای جمعی. نیویورک: پانتیون.
بررسی چگونگی کنترل افکار عمومی از طریق رسانهها در نظامهای قدرت.
9. کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۹۴). ایدئولوژی و قدرت در ایران معاصر. تهران: نشر مرکز.
بررسی پیوند میان ایدئولوژی دینی و ساختار قدرت از دوران مشروطه تا امروز.
10. جلاییپور، حمیدرضا (۱۳۹۷). جامعهشناسی رسانه در ایران: از سانسور تا بازنمایی. تهران: نشر نی
تحلیل نقش رسانه در شکلدهی افکار عمومی و تحریف اطلاعات در ساختار بسته.
11.سلیمانی، مسعود (۱۴۰۰). مهندسی افکار عمومی در رسانههای جمهوری اسلامی ایران. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
اثر رسمی اما مفید برای شناخت سازوکارهای تبلیغاتی و صداسازی نظام از درون ساختار آن.
12. خرمشاهی، بهرام (۱۳۹۲). ایدئولوژی، رسانه و حقیقت در ایران بعد از انقلاب. تهران: انتشارات قطره.
تحلیل انتقادی از تحریف زبان و تولید روایتهای جعلی در رسانههای حکومتی.
13. یعقوبی، فرهاد (۱۳۹۸). بازنمایی دروغ در تلویزیون دولتی ایران. مجلهی علوم ارتباطات اجتماعی، ۲۴(۳)، ۸۵–۱۰۲.
مطالعه موردی دربارهی تکنیکهای روایی صداوسیما در بحرانهای اجتماعی.
14. انصاری، ناصر (۱۴۰۱). جنگ شناختی و پروپاگاندا در نظامهای ایدئولوژیک خاورمیانه. تهران: پژوهشکده علوم استراتژیک.
تبیین مفهوم جنگ شناختی در ایران و مقایسه با رسانههای عربی و روسی.
15. طباطبایی، رضا (۱۳۹۵). تکثر ایدئولوژی و بحران مشروعیت در ایران معاصر. مجله سیاست و رسانه، شماره ۱۲.
مقالهای تحلیلی دربارهی چگونگی رنگارنگی ایدئولوژیک برای پوشش شکاف مشروعیت.
منابع تکمیلی پیشنهادی (غیرالزامی برای چاپ، ولی مفید در پژوهش):
گزارشهای سازمان گزارشگران بدون مرز (RSF) درباره سانسور رسانهای در ایران (۲۰۱۹–۲۰۲۴).
اسناد سازمان عفو بینالملل درباره بازداشت روزنامهنگاران و فعالان رسانهای ایران.
پایگاه «IranWire» و «BBC Persian Analytical Reports» به عنوان مطالعات موردی خارجی.
امیر آذر
۲۱ژوئن ۲۰۲۵