تفکر نقاد، قلب طپندهی آزادی/امیر آذر
28-10-2025
بخش دیدگاهها و نقدها
33 بار خواندە شدە است
بە اشتراک بگذارید :
تفکر نقاد، قلب طپندهی آزادی
تحلیل انتقادی نظام آموزشی و پروپاگاندای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران از منظر جامعهشناسی، روانشناسی و سیاست
امیر آذر
چکیده
در جوامع معاصر، تفکر نقاد بهمنزلهی ستون فقرات آگاهی جمعی و یکی از مؤلفههای بنیادین رشد فرهنگی و سیاسی تلقی میشود. بدون حضور آن، جامعه در چرخهی بستهی اطاعت، تقلید و بازتولید ناآگاهی گرفتار میگردد. در ایران معاصر، بهویژه پس از استقرار جمهوری اسلامی، ساختار آموزشی و رسانهای بهگونهای سازمان یافته است که بهجای پرورش تفکر انتقادی، در خدمت تثبیت ایدئولوژی حاکم و کنترل شناختی جامعه عمل میکند. این مقاله با رویکردی بینرشتهای، به تحلیل جامعهشناختی، روانشناختی و سیاسی این پدیده میپردازد.از منظر جامعهشناسی، نظام آموزشی ایران نمونهای از “بازتولید سلطه” در معنای بوردیویی است که در آن آموزش، به جای ابزار برابری، به مکانیزمی برای بازتولید نابرابری و تداوم انقیاد تبدیل شده است. از منظر روانشناسی، سرکوب تفکر نقاد، منجر به شکلگیری الگوی اطاعت کور، ترس از داوری، و ناتوانی آموختهشده در میان نسلهای جوان شده است. در بعد سیاسی نیز، این سرکوب، ابزار مشروعیتبخشی به نظامی است که بقای خود را در کنترل آگاهی جمعی میبیند.هدف این مقاله، نه صرفاً نقد یک ساختار آموزشی، بلکه آشکار ساختن رابطهی عمیق میان تفکر نقاد و آزادی انسانی است. مقاله نتیجه میگیرد که تفکر نقاد قلب طپندهی فرهنگ است، زیرا توان مقاومت در برابر استبداد را از درون ذهن انسان آغاز میکند؛ جایی که آزادی بهصورت اندیشه زاده میشود، پیش از آنکه به کنش سیاسی بدل گردد.
مقدمه
تفکر نقاد (Critical Thinking) به معنای توانایی ارزیابی آگاهانه، پرسشگری منظم و استدلال منطقی دربارهی باورها، ارزشها و دادههای اجتماعی است. در جهان امروز، تفکر نقاد نه صرفاً یک مهارت شناختی، بلکه نوعی اخلاق اندیشیدن است؛ اخلاقی که در برابر جزماندیشی، اطاعت کور و تلقین ایدئولوژیک میایستد. هر جامعهای که این توان را در نسلهای خود پرورش دهد، زمینهی آزادی، خلاقیت و پیشرفت پایدار را فراهم میآورد. اما جامعهای که تفکر نقاد را سرکوب کند، دیر یا زود در مرداب تکرار و انجماد فرو میرود.نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران، از نخستین روزهای تأسیس خود، نه با هدف پرورش عقلانیت انتقادی، بلکه با نیت ساختن “انسان مؤمن و مطیع” طراحی شد. بازنویسی مکرر کتابهای درسی، گزینش ایدئولوژیک معلمان و اساتید، و نظارت سنگین نهادهایی چون آموزش و پرورش، بسیج دانشآموزی، و نهاد رهبری در دانشگاهها، همگی به سمت ساختن ذهنی یکدست و بیپرسش هدایت شدهاند. به موازات آن، صدا و سیمای انحصاری جمهوری اسلامی، با تولید انبوهی از محتواهای شبهفرهنگی، نقش مکمل نظام آموزشی را در شستوشوی مغزی ایفا کرده است.در این فضای خفقانآور، مفاهیمی چون “سؤال”، “شک”، و “تحلیل مستقل” نه بهعنوان ارزش، بلکه بهمثابه تهدید تلقی میشوند. نتیجه آن است که نسلهای متوالی، در چارچوبی پرورش مییابند که در آن، پرسشگری معادل بیایمانی، و نقد معادل دشمنی است. چنین جامعهای در سطح ظاهری، ممکن است مطیع و آرام بنماید، اما در عمق روان جمعی، حامل اضطراب، بیاعتمادی و احساس بیقدرتی است.از دیدگاه جامعهشناسان مستقل ایرانی همچون حسین بشیریه و فرهاد خسروخاور، ساختار قدرت در جمهوری اسلامی بر “مهندسی آگاهی” و “کنترل گفتمانهای عمومی” استوار است. بشیریه در تحلیل خود از فرهنگ سیاسی ایران تأکید میکند که در غیاب تفکر نقاد، حتی اصلاحطلبی نیز در دام ایدئولوژی میافتد و نمیتواند به دگرگونی واقعی منجر شود. خسروخاور نیز در پژوهشهای خود دربارهی جامعهی مدنی ایران نشان میدهد که سرکوب نظاممند آگاهی انتقادی، به فرسایش سرمایهی اجتماعی و گسترش بیاعتمادی میان مردم و نخبگان انجامیده است.
در بعد روانشناختی، نظریات اریک فروم دربارهی «گریز از آزادی» و مارتین سلیگمن دربارهی «ناتوانی آموختهشده»، چارچوبی مناسب برای فهم جامعهی ایران کنونی فراهم میآورند. مردمی که در کودکی از اندیشیدن مستقل منع میشوند، در بزرگسالی نیز بهسختی میتوانند در برابر اقتدارگرایی مقاومت کنند. این چرخهی روانی، به بازتولید سیاسی و فرهنگی سلطه میانجامد.از منظر سیاسی، جمهوری اسلامی نظامی است که مشروعیت خود را نه از رضایت آگاهانهی مردم، بلکه از کنترل مداوم ذهنها و احساسات آنان میگیرد. در چنین سیستمی، نظام آموزشی و رسانهای به ابزارهای نرم سرکوب بدل میشوند؛ ابزارهایی که بدون شلیک گلوله، آزادی فکری را میکشند. با این حال، تاریخ معاصر ایران نشان داده است که هرگاه فشار بر آگاهی به اوج میرسد، واکنشی از درون جامعه برمیخیزد — از خیزشهای دانشجویی دههی ۷۰ تا جنبش “زن، زندگی، آزادی” در سالهای اخیر — که در آن، تفکر نقاد دوباره بهصورت یک نیروی فرهنگی زنده ظهور میکند.این مقاله با تحلیل همزمان سه حوزهی جامعهشناسی، روانشناسی و سیاست، نشان خواهد داد که چگونه میتوان در بطن محدودیتها، مسیرهای تازهای برای بازسازی تفکر نقاد گشود. از آموزش غیررسمی و شبکههای مجازی تا هنر، شعر و گفتوگوهای خانوادگی، هر کنش کوچکِ آگاهکننده، گامی است در جهت بازگرداندن نبض تفکر به فرهنگ ایران.زیرا در نهایت، تفکر نقاد، قلب طپندهی آزادی است؛ اگر این قلب از تپش باز ایستد، فرهنگ میمیرد، و اگر دوباره بتپد، حتی در خاموشترین دورانها، راهی به سوی رهایی خواهد گشود.در ادامه، بخش نخست از فصل مبانی نظری را برایت مینویسم — با زبان تحلیلی، در زمان اکنون، زنده و فلسفیـسیاسی، چنانکه برای یک مقالهی دانشگاهیِ روزآمد مناسب باشد. این بخش حدود ۵ صفحه را پوشش میدهد و بهجای روایت تاریخی، وضعیت امروز تفکر نقاد را در جهان و ایران بررسی میکند.
فصل اول – بخش نخست: تفکر نقاد در زمان اکنون؛ بازگشت عقل به میدان حقیقت
۱.۱. تفکر نقاد بهمثابهِ کنش زندهی آگاهی
در جهان امروز، که حجم دادهها از هر زمان دیگر بیشتر و امکان تحریف معنا بیسابقهتر است، تفکر نقاد دیگر یک مهارت ذهنی نیست؛ یک وظیفهی انسانی است. ما در زمانهای زندگی میکنیم که سیل اطلاعات و تصاویر، حقیقت را در خود میبلعد. رسانهها، دولتها و حتی پلتفرمهای دیجیتال، با الگوریتمهایی که رفتار ذهنی انسان را شکل میدهند، «حقیقت سفارشی» تولید میکنند. در چنین فضایی، تفکر نقاد همان قدرتی است که به انسان امکان میدهد از میان این انبوه دادهها، خود را دوباره به یاد آورد.تفکر نقاد یعنی توانایی ایستادن در برابر جریان، دیدن ورای صداهای بلند، و بازسازی معنا از زاویهای مستقل. در واقع، انسانِ امروز اگر تفکر نقاد نداشته باشد، نه قربانی استبداد سیاسی، بلکه قربانی استبداد اطلاعاتی میشود. در چنین دنیایی، «پرسیدن» به اندازهی نفس کشیدن ضروری است.
۱.۲. درک نو از تفکر نقاد در عصر تکنولوژی و ایدئولوژی
اگر در قرون گذشته، تفکر نقاد ابزاری برای رهایی از جهل و خرافه بود، امروز کارکرد آن به مبارزه با دستکاری شناختی و کنترل ادراکی گسترش یافته است. حکومتها، رسانهها، و حتی شرکتهای فناوری، از طریق بازنمایی گزینشی واقعیت، نوعی از آگاهی مصنوعی میسازند که ظاهر عقلانی دارد اما عمق ندارد. تفکر نقاد در اینجا نه نفی تکنولوژی، بلکه درخواست بازگشت به اصالت معنا است.
در ایران امروز، نظام آموزشی و رسانهای رسمی دقیقاً در همین نقطه عمل میکند: آنچه آموزش داده میشود، «دانش» نیست بلکه نظامی از گزارههای ازپیشتعیینشده است. پرسیدن از مرزهای آن، بهمنزلهی خروج از ایمان، هویت یا حتی امنیت تلقی میشود. در چنین ساختاری، تفکر نقاد یک کنش مقاومت است؛ مقاومتی که در ظاهر فکری است، اما در عمق، سیاسی و وجودی است.
۱.۳. تفکر نقاد بهعنوان اخلاق گفتوگو
در زمانهی ما، تفکر نقاد تنها نقد دیگری نیست، بلکه نقد خود نیز هست. انسان مدرن باید بپذیرد که ممکن است در باورهایش، پیشفرضهای پنهان قدرت نهفته باشد. از اینرو، تفکر نقاد به اخلاق گفتوگو نیاز دارد؛ گفتوگویی که در آن، هدف پیروزی نیست، بلکه روشنتر شدن حقیقت است.
این اخلاق گفتوگو همان چیزی است که در جامعهی ایران فقدان آن، به شکافهای عمیق فرهنگی، سیاسی و نسلی انجامیده است. در مدرسه، دانشآموز میآموزد که پاسخ «درست» از پیش وجود دارد؛ در خانه، کودک از پرسش بازداشته میشود؛ و در سیاست، مردم از نقد قدرت منع میشوند. نتیجه، فرهنگی است که در آن گفتوگو جای خود را به مونولوگِ قدرت داده است. تفکر نقاد میکوشد این چرخه را بشکند و دوباره زبان انسان را از مالکیت ایدئولوژی بازپس گیرد.
۱.۴. بحران معنا در ایران معاصر و ضرورت باززایش تفکر نقاد
در جامعهی ایران امروز، فقدان تفکر نقاد به بحران گستردهی معنا انجامیده است. ارزشها درهمریختهاند، واژگان از معنا تهی شدهاند، و «حقیقت» به ابزاری برای بقا یا حذف بدل شده است. نظام آموزشی در چنین فضایی، بهجای بازسازی معنا، کارش را با «تثبیتِ معناهای مُرده» پیش میبرد. دانشآموزان در مدرسه میآموزند که آنچه گفته میشود، همان است که باید باشد. اما در بیرون از مدرسه، واقعیت دیگری تجربه میکنند: تناقض میان آموزش رسمی و زیست واقعی، ذهن را دچار گسیختگی میکند.تفکر نقاد در چنین شرایطی، کارش درمان است. یعنی بازسازی پیوند میان «حقیقتِ زیسته» و «حقیقتِ گفتهشده». بدون این پیوند، جامعه در نوعی دوگانگی روانی زیست میکند؛ مردم در ظاهر مؤمن و مطیعاند، اما در باطن بیاعتماد و خسته. تفکر نقاد نخستین قدم در آشتی میان این دو سطح است: آشتی میان زبان و تجربه، میان گفتار و واقعیت.
۱.۵. تفکر نقاد در جهان بیمرز امروز: از فردگرایی تا همدلی
یکی از سوءتفاهمهای رایج دربارهی تفکر نقاد، تصور آن بهعنوان شکاکیت یا انکار است. درحالیکه تفکر نقاد، شکاکیت نیست، بلکه مسئولیت اندیشیدن است. انسانِ نقاد، نه منکر حقیقت است و نه تابع کورکورانهی آن؛ او در جستوجوی حقیقتی انسانیتر است — حقیقتی که به همبستگی و عدالت منتهی میشود.در جامعهی جهانیشدهی امروز، تفکر نقاد معنایی تازه یافته است: دیگر تنها ابزار تمایز فرد از جمع نیست، بلکه پلی است برای فهم دیگری. در جهانی که ایدئولوژیها مرز میکشند و شبکههای اجتماعی بر طبل نفرت میکوبند، تفکر نقاد ما را وامیدارد تا از خود بپرسیم: «آیا فهم من از دیگری، حاصل شنیدن است یا نتیجهی تلقین؟»در این معنا، تفکر نقاد نه فقط عقلانی، بلکه عاطفی نیز هست؛ عقل و همدلی را در یک سطح انسانی واحد بازمیآفریند.
۱.۶. تفکر نقاد در ایران امروز: از کلاس درس تا خیابان
در ایران امروز، تفکر نقاد دیگر فقط در دانشگاه یا کتابخانه معنا ندارد؛ در خیابان، در گفتوگوهای روزمره، در شبکههای اجتماعی، در طنز، در شعر و در سکوت مردم جاری است. وقتی دانشآموزی در کلاس درس به پرسشی فکر میکند که اجازهی گفتنش را ندارد، وقتی معلمی سطر کتاب درسی را آرام به چالش میکشد، یا مادری به فرزندش میآموزد که از هیچکس حتی از او، بیپرسش نپذیرد ،-آنجا تفکر نقاد در حال زایش است.در واقع، جمهوری اسلامی، ناخواسته، خود به بزرگترین محرک تفکر نقاد بدل شده است؛ زیرا هرچه کنترل بیشتر شود، پرسش در ذهن مردم ریشهدارتر میشود. جامعهای که از گفتن منع میشود، به اندیشیدن پناه میبرد. و درست از همینجاست که تاریخ نو آغاز میشود.
۱.۷. جمعبندی بخش نخست
تفکر نقاد امروز در ایران، صرفاً پدیدهای فلسفی یا آموزشی نیست؛ شکل نوینی از زیستن آگاهانه است. در جهانی که حقیقت را از ما پنهان میکنند، اندیشیدن خودِ عمل آزادی است. این تفکر در لایههای مختلف جامعه ایرانی در حال جوانهزدن است: در میان جوانانی که نمیپذیرند گذشته، آیندهشان را تعیین کند؛ در میان زنان که به زبان تازهای از آزادی سخن میگویند؛ و در میان معلمانی که هنوز ایمان دارند که آموزش، اگر از دل آگاهی بیاید، میتواند جهان را تغییر دهد.تفکر نقاد در این معنا، نه مهارت مدرسهای، بلکه نوعی شجاعت هستیشناختی است؛ شجاعتی برای دیدن، پرسیدن و دوباره زادهشدن در حقیقت.
۱.۸. اخلاق تفکر نقاد: زیستن در صداقت ذهن
تفکر نقاد بیش از هر چیز، یک انتخاب اخلاقی است. انسانِ نقاد کسی است که میان آسایش دروغ و دشواری حقیقت، دومی را برمیگزیند. این گزینش، عمل ذهنی نیست بلکه تعهدی درونی است: تعهد به صداقت، به دیدن جهان آنگونه که هست، نه آنگونه که قدرتها میخواهند.
در جامعهی امروز ایران، جایی که حقیقت به کالایی کمیاب تبدیل شده است، وفاداری به اندیشیدن مستقل، نوعی کنش اخلاقی و حتی نوعی شجاعت مدنی است. زیرا هرکس دروغ عمومی را به چالش بکشد، نهفقط از نظر فکری، بلکه از نظر وجودی در معرض خطر قرار میگیرد.در اینجا، تفکر نقاد معنایی دارد نزدیک به آنچه هاناه آرنت از آن با عنوان «مسئولیت اندیشیدن» یاد میکرد. آرنت میگفت ریشهی شر در جهان مدرن، نه نفرت یا خشونت، بلکه امتناع از اندیشیدن است؛ همان وضعیتی که در آن انسانها به ابزار اجرای دستورات تبدیل میشوند بیآنکه از درستی یا نادرستی آنها بپرسند. در چنین جهانی، تفکر نقاد وظیفهی اخلاقی هر انسان است تا از تکرار آن «شر روزمره» جلوگیری کند.
۱.۹. تفکر نقاد و فرهنگ: بازسازی هویت از دل تردید
در ایران امروز، مفهوم «فرهنگ» زیر سلطهی دو گفتمان متضاد قرار گرفته است: از یک سو، روایت رسمی و ایدئولوژیک که میکوشد فرهنگ را در چارچوبی بسته، مذهبی و یکصدا تعریف کند؛ از سوی دیگر، فرهنگ زندهی مردم که از دل زندگی روزمره، هنر، طنز، موسیقی و شبکههای اجتماعی سر برآورده است. میان این دو، شکافی عمیق وجود دارد — شکافی که تفکر نقاد دقیقاً در همان نقطه شکل میگیرد.فرهنگِ نقاد، فرهنگی است که در خود شک میکند. جامعهای که به خود شک میکند، هنوز زنده است. شک، آغاز خودآگاهی است و خودآگاهی، نخستین مرحلهی رهایی. به تعبیر آنتونیو گرامشی، روشنفکر نقاد کسی است که «نظم پذیرفتهشدهی معناها» را به پرسش میکشد و به مردم کمک میکند تا از «رضایت اجباری» عبور کنند. در ایران، این روشنفکری انتقادی دیگر در دانشگاه محدود نیست؛ در موسیقی زیرزمینی، در شعر اعتراضی، در سینمای مستقل و حتی در زبان طنز روزمرهی مردم ادامه یافته است.
تفکر نقاد در این معنا، نه یک نظریهی فلسفی، بلکه فرهنگ مقاومت در برابر انجماد ذهنی است.
امیر آذر