حالا چه؟/رزا لوکزامبورگ


02-09-2023
بخش دیدگاهها و نقدها
597 بار خواندە شدە است

بە اشتراک بگذارید :

artimg

روزا لوکزامبورگ

حالا چه؟

(۱۹۱۲)

اولین انتشار: Die Gleichheit (برابری)، ۵ فوریه ۱۹۱۲. منبع: نوشته‌های سیاسی منتخب روزا لوکزامبورگ، ویرایش و مقدمه توسط رابرت لوکر. ترجمه: (از آلمانی) دبلیو. دی. گراف. نسخه‌برداری/نشاندنه‌گذاری: تد کرافورد/برایان بگینز با تشکر ویژه از رابرت لوکر برای کمک به دریافت مجوزها. حق نشر: رندوم هاوس، ۱۹۷۲، ISBN/ISSN: 0224005960. با اجازه رندوم هاوس چاپ شده است. آرشیو اینترنتی لوکزامبورگ (marxists.org) ۲۰۰۴.

برگردان:تارنمای شوراها

Rosa Luxemburg: What Now? (1912)

 

بخش اول: وضعیت جدید

نزدیک به دو سال، فعالیت‌های حزب سوسیال‌دموکرات عمدتاً به سمت انتخابات رایشس‌تاگ هدایت شده بود. حالا این رویداد بزرگ پشت سر گذاشته شده و می‌توانیم وضعیت کلی را بررسی کنیم. آیا انتخابات رایشس‌تاگ یک وضعیت کاملاً جدید ایجاد کرده که چشم‌اندازهای سیاسی جدیدی را به همراه دارد و شاید تغییر تاکتیک‌های حزب ما را طلب کند؟ با خواندن روزنامه‌های لیبرال، شاید اینطور به نظر برسد. مطبوعات لیبرال پر از شادی و شعف پیروزی است: بلوک آبی-سیاه شکست خورده، یک اکثریت چپ‌گرای مخالف بر ضد ارتجاع یونکر-روحانیون به رایشس‌تاگ بازگشته است، و همه این‌ها نتیجه جبهه لیبرال-بورژوایی مصمم علیه راست‌گرایان است! گفته می‌شود که کمک متقابل لیبرالیسم و سوسیال‌دموکراسی در دور دوم و سوم انتخابات، این تغییر اساسی در وضعیت سیاسی را به وجود آورده است. حال بگذارید لیبرال‌ها در آلمان از این انتظار خوشایند لذت ببرند که اتحاد برادرانه بین حزب کارگران و بورژوازی در رایشس‌تاگ دائمی خواهد شد. این رژیم ممکن است بد به نظر نرسد، به ویژه برای ذائقه آن مشتی از علاقه‌مندان خاص در صفوف ما که مدت‌هاست امیدوار بودند یک «بلوک بزرگ» از «باسرمان تا ببل» یک تغییر قاطع در سیاست آلمان ایجاد کند، و رستاخیز شادمانی از یک لیبرالیسم را که زمانی به طور کلی مرده فرض می‌شد، پیش‌بینی می‌کردند. متأسفانه، این رستاخیز خودخوانده لیبرالیسم بورژوایی دوباره چیزی جز یک فریب بزرگ نیست. باور شادی‌آوری که لاف‌زنی‌های لیبرالیسم در بسیاری از سوسیال‌دموکرات‌ها ایجاد کرده، تنها می‌توانست در اولین شور و شوق پیروزی رشد کند.

«اعداد و حقایق، حقایق و اعداد!» همان‌طور که آقای گرادگرایند در رمان اوقات دشوار چارلز دیکنز می‌گفت. افسانه فضیلت مردانه لیبرالیسم در پرتو اعداد و حقایق چگونه به نظر می‌رسد؟ در دور اول انتخابات، جناح چپ آن‌ها هیچ کرسی به دست نیاورد و جناح راستشان ۴ کرسی. این به معنای بازگشت به وضعیت سال ۱۹۰۳، یعنی وضعیت عادی است، و حقیقت اصلی که در اینجا مشخص می‌شود این است: لیبرالیسم دیگر با قدرت خودش به عنوان یک حزب سیاسی مستقل وجود ندارد. این جنگجوی شجاع که قرار است سوسیال‌دموکراسی دست در دست او قرن را به چالش بکشد، خود تنها به لطف سوسیال‌دموکراسی یا ارتجاع می‌تواند وجود داشته باشد.

سپس نوبت به دور دوم انتخابات رسید و اقدامات قهرمانانه واقعی لیبرالیسم آغاز شد. تنها در بایرن و در استان‌های امپراتوری [آلزاس-لورن] بود که توده‌های رأی‌دهندگان لیبرال به طور کلی در دور دوم و سوم، به شعار «جبهه علیه راست» پایبند ماندند. و در بقیه رایش چگونه رأی دادند؟ در روز اول انتخابات، حزب مردم شانزده حوزه انتخابیه را به ارتجاع واگذار کرد و لیبرال‌های ملی نیز همین کار را در دو حوزه انجام دادند. در روز دوم انتخابات، حزب مردم بی‌درنگ دو حوزه انتخابیه را به دست ضد یهودیان سپرد؛ به جز کلن و هایلبرون، رأی‌دهندگان لیبرال تقریباً در تمام حوزه‌های دیگر پراکنده شدند به طوری که هرچند تعداد کمی به سوسیال‌دموکراسی رأی دادند، اما تعداد بسیار بیشتری به ارتجاع پیوستند و از پشت به سوسیال‌دموکراسی حمله کردند. اگر با این وجود، توانستیم تعداد زیادی از کرسی‌ها را در دور دوم به دست آوریم، این نهایتاً تنها به این دلیل ممکن بود که ما ذخایر دیگری را به صندوق‌های رأی آوردیم، و به ویژه به این دلیل که در دور اول انتخابات، از قبل به اندازه‌ای پیش افتاده بودیم که حتی لیبرال‌های خائن نیز نتوانستند ما را به زمین بزنند. و همین اتفاق، اما بدتر از آن، در روز سوم انتخابات افتاد: در هر حوزه انتخابیه که ما پیروز شدیم، اکثریت ترقی‌خواهان و لیبرال‌های ملی به اردوگاه ارتجاع پیوستند. به عنوان مثال، از ۱۱,۰۰۰ رأی ترقی‌خواه در پوتسدام-استهاولند، ۱,۲۰۰ رأی به سوسیال‌دموکراسی و ۶,۲۰۰ رأی به حزب رایش تعلق گرفت! در این دور نیز، پیروزی ما بدون برتری سنگین رأی‌دهندگانمان از دور اول غیرممکن بود. در تعداد بسیار کمی از حوزه‌های انتخابیه، آرای لیبرالی که در دو دور آخر دریافت کردیم، بر آرای لیبرالی که ارتجاع را علیه ما تقویت کردند، غلبه داشت.

اینکه نتایج دو دور آخر انتخابات در مقایسه با نتایج دور اول این‌قدر متفاوت بود، ریشه در این واقعیت ندارد که نیروهای لیبرال، پس از چند اشتباه، قاطعانه در مسیر سخت فضیلت پیش رفتند. این پدیده را می‌توان با این واقعیت بسیار ساده‌تر توضیح داد که استراتژی هوشمندانه دولت این بود که توپ‌های بزرگ خود را ابتدا به سمت حوزه‌هایی ببرد که در برابر سوسیال‌دموکراسی در موقعیت قوی‌تری قرار داشت، جایی که دولت به عنوان قوی‌ترین حزب، از همان ابتدا در انتخابات‌های دور دوم و سوم پیشتاز بود. بنابراین، افسانه کمک انتخاباتی بزرگ لیبرال‌ها به سوسیال‌دموکراسی را می‌توان توسط ترقی‌خواهانی که هر دلیلی برای فریب دادن خود و جهان دارند، استفاده کرد. این به دلیل کمک لیبرال‌ها نبود، بلکه علی‌رغم خیانت توده‌های لیبرال بود که تعداد زیادی کرسی به ما رسید. قدرت خود ما بود که ما را به پیروزی رساند، در جایی که ترقی‌خواهان و لیبرال‌های ملی در برابر ما بودند، و در نهایت قدرت خود ما بود که به طور کلی ما را به پیروزی رساند هرجا که ارتجاع در برابر ما قرار داشت. چهار و نیم میلیون رأی‌دهنده ما، یعنی توده‌های سوسیال‌دموکرات، با اولین حمله قدرتمندشان تا آخرین دور انتخابات، پرچم‌های ما را با پیروزی به اهتزاز درآوردند، بدون توجه به مقاومت ارتجاع و خیانت لیبرال‌ها.

در حالی که پنهان کردن این حقایق ممکن است به نفع سیاستمداران لیبرال باشد، سوسیال دموکراسی اگر از این افسانه لیبرال حمایت کند، مرتکب بزرگ‌ترین اشتباه یک مبارز سیاسی، یعنی دست‌کم گرفتن قدرت خود، خواهد شد. سوسیال دموکراسی با اتکا به قدرت خود که مستقل‌تر از همیشه است، با تکیه بر قدرت تاریخی و ریشه‌دار مبارزه طبقاتی پرولتاریا و با ایستادگی در برابر تمام احزاب بورژوایی، به پیروزی بزرگی دست یافت. اگر پیروزی آن‌ها را که متعلق به توده‌های پرولتر مشتاق است، با تفسیر نادرست و مطابق میل لیبرال‌ها کوچک بشماریم، در حق آن‌ها بی‌انصافی کرده‌ایم. البته افرادی در میان ما نیز بوده‌اند که برای لحظه‌ای مرز روشن مبارزه اصلی را گم کرده و به اغراق در مورد افسانه لیبرال‌ها به عنوان همرزم و قهرمانان ما کمک کرده‌اند. اما این کار از طریق تلاش بیش از حد ارگان اصلی ما برای جلب حمایت لیبرال‌ها و سپس در مرحله دور دوم، با فریاد زدن بیش از حد شعار «علیه بلوک آبی-سیاه» توسط رهبران ما، در هماهنگی با لیبرال‌ها، انجام شد. با این حال، بررسی دقیق نتایج نشان می‌دهد که ما از ابتدا تا انتها با قدرت خودمان مبارزه کردیم و پیروز شدیم و کمک لیبرال‌ها بیشتر یک خطای دید بود. در نهایت، این کمک تنها یک فضیلت منفی بود که شامل این می‌شد که تعداد بسیار کمی از رأی‌دهندگان لیبرال علیه ما و به نفع نامزدهای ارتجاعی جناح راست رأی ندادند. مسلماً اگر تمام لیبرال‌ها به اردوگاه ارتجاع پیوسته بودند، پیروزی ما در بسیاری از حوزه‌های نزدیک به هم غیرممکن می‌شد. اما اگر روابط قدرت را از حزبی به حزب دیگر بررسی کنیم، آیا این یک خدمت است که می‌توان آن را به عنوان پایه‌ای برای یک رابطه قابل اعتماد بین همرزمان ستود؟ توده رأی‌دهندگان لیبرال که بی‌ثبات و بی‌انضباط هستند و اکثریت آن‌ها در هر لحظه ممکن است به سمت ارتجاع بروند، ارتشی نیستند که بتوان با آن ارتجاع را شکست داد. «من شمشیری از خمیر نخواهم ساخت»، همان‌طور که زیگفرید می‌خواند. و اگر اکثریت لیبرال‌ها، از جمله ترقی‌خواهان، معمولاً با وجود شعارهای انتخاباتی احزابشان، به ارتجاع کمک کردند، خود نیز به شدت توسط ارتجاع حمایت می‌شدند. این یک واقعیت مسلم است، مهم نیست که ترانه‌خوانان لیبرالیسم چه حماسه‌هایی از قهرمانی اخیر خود می‌خوانند. محافظه‌کاران و ضد یهودیان به ترقی‌خواهان کمک کردند تا ما را در ده‌ها حوزه انتخابیه شکست دهند. در ده‌ها حوزه دیگر نیز تلاش آن‌ها برای کمک به ترقی‌خواهان، توسط قدرت برتر سوسیال دموکراسی خنثی شد.

نتیجه‌گیری انتخابات

بنابراین، حقارت درونی لیبرالیسم بورژوایی و ارتباط نزدیک آن با ارتجاع در این انتخابات به طرز شگفت‌انگیزی تأیید شد. و تنها نتیجه واقعی رابطه «همرزمی افتخارآمیز» بین لیبرال‌ها و سوسیال دموکراسی، این اطمینان است که توده‌های رأی‌دهندگان سوسیال دموکرات، چند ده نماینده از این گونه لیبرال‌ها را برای رایشس‌تاگ از طوفان نجات دادند.

اگر این اتفاق به شکل دیگری رخ می‌داد، یک معجزه بود. مانورهای پارلمانی و استراتژی‌های انتخاباتی نمی‌توانند حقایق تاریخی را تغییر دهند، منافع طبقاتی را پنهان کنند یا تضادهای طبقاتی را از بین ببرند. توسعه سرمایه‌داری در مقیاس بزرگ در آلمان که در سال‌های اخیر با قدرت و سرعت سرسام‌آوری پیش رفته، و عصر امپریالیستی سیاست جهانی که به تازگی با طبل و شیپور وارد صحنه شده است، با هیچ ترفند پارلمانی زیرکانه از بین نخواهد رفت. اما منطق بی‌شرمانه آن‌ها به افزایش شکاف در جامعه بورژوایی منجر می‌شود و گام‌های بی‌پرده آن‌ها بی‌رحمانه آخرین بقایای آنچه را که لیبرالیسم بورژوایی و پیشرفت بورژوایی نامیده می‌شود، لگدمال می‌کند. این ایده که لیبرالیسم بورژوایی در آلمان برای اقدامی مشترک با سوسیال دموکراسی علیه ارتجاع دوباره متولد شود، به ویژه اکنون در عصر امپریالیسم فزاینده، چیزی جز یک رویای احمقانه و یک شیء تقلبی نیست. تنها کسانی که علاقه‌مند به گیج کردن آگاهی طبقاتی پرولتاریا هستند، می‌توانند این تکه حلبی را به جای پول واقعی به مردم بفروشند.

بگذارید کسانی که چنین علاقه‌ای دارند، یعنی ارگان‌های لیبرال مانند Berliner Tageblatt یا سیاستمدارانی چون هِر هاسمن، از خوشحالی بپرند و با پیروزی پرچم «چپ متحد» را بر روی بقایای بلوک آبی-سیاه به اهتزاز درآورند. این همان «چپی» است که اکثریت آن قرار است شامل همان حزب لیبرال ملی باشد که همین Berliner Tageblatt، دیروز در یک لحظه روشن‌بینی آن را «دوشیزه‌ای سقوط‌کرده» نامید. سوسیال دموکراسی نمی‌تواند امید و استراتژی مبارزه خود را بر «دوشیزگان سقوط‌کرده» لیبرالیسم بورژوایی بنا کند. بلکه باید با درکی هوشیارانه به خود بگوید: احزاب آبی-سیاه شکست خورده‌اند، اما سیاست‌های آبی-سیاه همچنان غالب هستند. لایحه نظامی بعدی نشان خواهد داد که سوسیال دموکراسی در رایشس‌تاگ جدید همچنان در مخالفت خود با ارتجاع منزوی خواهد بود. با این حال، اگر کسی طرفدار نظامی‌گری و امپریالیسم است، باید طرفدار مالیات‌های غیرمستقیم و تعرفه‌هایی نیز باشد که بخشی از این سیاست‌ها هستند، به همان ترتیب که «ب» بعد از «الف» می‌آید. اکثریت متحد احزاب بورژوایی در مورد مسائل نظامی و استعماری، ممکن است حداکثر با یک اختلاف داخلی بر سر مسائل مالیات و تعرفه‌ها کمی متزلزل شود؛ اختلافی که ممکن است حول یک روزنه بزرگ‌تر یا کوچک‌تر در قانون مالیات بر ارث بچرخد تا سرقت از توده مردم کارگر پنهان بماند. مسائل نظامی‌گری و امپریالیسم امروز محور اصلی زندگی سیاسی هستند. کلید وضعیت سیاسی در این مسائل نهفته است، نه مثلاً در مسئله مسئولیت وزرا. و از این دیدگاه، نتیجه مبارزه انتخاباتی بزرگ، تا آنجا که به ما مربوط می‌شود، این آگاهی است که وضعیت سیاسی همان‌طور که بود باقی مانده، با این تفاوت که حتی پخته‌تر شده است. ما باید نه برای یک افول، بلکه برای یک شکوفایی قدرتمند امپریالیسم و در نتیجه افزایش تضادهای طبقاتی آماده باشیم. و بر این اساس، ویژگی غالب وضعیت در رایشس‌تاگ جدید، تضاد بین «راست» و «چپ» نیست، بلکه مانند گذشته، همان تضاد قدیمی بین تمام احزاب بورژوایی و سوسیال دموکراسی است. این وظیفه اصلی و فوری حزب ماست که این واقعیت را تا جایی که از نظر انسانی ممکن است، برای توده‌های مردم روشن کنیم و با تمام یاوه‌گویی‌های تحریف‌کننده لیبرال-تاریخی مقابله کنیم.

یک وضعیت مهم جدید، و به این معنا یک موقعیت جدید، البته توسط انتخابات اخیر ایجاد شده است. این وضعیت، رشد بی‌نظیر قدرت سوسیال دموکراسی است که محصول توسعه طبقاتی شدید و نقش حزب به عنوان ستون فقرات مبارزه طبقاتی انقلابی پرولتاریا است. چنین افزایشی در قدرت، تعهدات خاصی را بر عهده حزب ما می‌گذارد. اگر ما از رشد عظیم توده‌های حامیانمان برای به دست آوردن دستاوردهای جدید برای پرولتاریای آگاه طبقاتی و پیشبرد آرمان سوسیالیسم استفاده نکنیم، ثابت خواهیم کرد که شایسته این پیروزی نیستیم.

بخش دوم: وظایف ما

طبیعتاً دغدغه اصلی سیاستمداران لیبرال پس از مبارزات انتخاباتی بزرگ، این پرسش جهان‌گیر است: «رئیس رایشس‌تاگ چه کسی خواهد بود؟» اما برای حزبی مانند سوسیال دموکراسی که قدرتش نه در پارلمان، نه در مانورهای پارلمانی و نه در کشمکش‌های پشت پرده، بلکه در خارج از آن، در میان توده ۴.۵ میلیون نفری نهفته است، پست ریاست در یک پارلمان بورژوایی که با اکثریت سه چهارم تشکیل شده و ما با تمام قوا در تمام مسائل حیاتی مربوط به مردم با آن مخالفیم، مسئله‌ای بی‌اهمیت است. اگر این پست حتی ما را با اصول جمهوری‌خواهی‌مان در تضاد قرار دهد، می‌توانیم بگذاریم یک متخصص لیبرال در مورد پوزیشن‌های پر طمطراق پارلمانی، آن را از ما بدزدد. ما بهترین خدمت را به میلیون‌ها گرسنه و به بردگی کشیده شده که امیدشان را به ما بسته‌اند و اعتمادشان را به ما داده‌اند، با به دست آوردن موقعیت‌های قدرت واقعی، نه پست‌های نمایشی و تزئینی، در پارلمانی که اکثریت نداریم، انجام خواهیم داد. و حزب ما تنها زمانی می‌تواند یک موقعیت قدرت واقعی برای خود در پارلمان ایجاد کند که تاکتیک‌های مبارزاتی کامل، قدرتمند و قاطعانه را به کار گیرد. به عنوان قوی‌ترین حزب در کل رایش، ما موظفیم در تمام خطوط به موضع تهاجمی تغییر رویکرد دهیم و بدین ترتیب منافع و خواسته‌های میلیون‌ها نفری که پشت سر ما ایستاده‌اند را به کانون زندگی سیاسی تبدیل کنیم.

بنابراین، اولین وظیفه فوری ما، ادامه مبارزه برای حق رأی در پروس است. تقریباً دو سال از زمانی که ما اقدامات گسترده توده‌ای خود را برای کسب حق رأی دموکراتیک در پروس به تعویق انداختیم تا تمام توان خود را بر روی انتخابات رایشس‌تاگ متمرکز کنیم، می‌گذرد. اکنون انتخابات به پایان رسیده، پیروزی از آن ماست و همین پیروزی ما را موظف می‌کند که اقدامات توده‌ای با هدف فتح پارلمان سه طبقه را با نیرویی دوچندان از سر بگیریم. حق رأی سه طبقه در پروس باید مانند یک اسکلت پوسیده در برابر رژه پیروزی سوسیال دموکراتیک حق رأی همگانی در سراسر رایش فرو بریزد. اکنون نوبت ماست که قدرت توده‌های پرولتاریا را که کار برچیدن این سنگر طبقاتی سیاسی را به پایان خواهند رساند، فرا بخوانیم.

اما همچنین ضروری است که در رایشس‌تاگ علیه دشمن اصلی‌مان، یعنی امپریالیسم، موضع تهاجمی بگیریم. اولین رویارویی بزرگ بین حزب پارلمانی ما و امپریالیسم آلمان که بر اساس مسئله مراکش انجام شد، نشان داد که تاکتیک‌های پارلمانی ما علیه این دشمن هنوز ظرافت لازم را ندارند. از آنجایی که مبارزه علیه امپریالیسم نقش برجسته‌ای در انتخابات داشت و مورد توافق بی‌قید و شرط توده‌های مردم در سراسر رایش قرار گرفت، ما موظفیم با جدیت کامل و اصولی خستگی‌ناپذیر با امپریالیسم در رایشس‌تاگ مخالفت کنیم. ما اکنون باید در تمام جبهه‌ها در رایشس‌تاگ با این حرف‌های ملی‌گرایانه بی‌اساس که در تمام مراحل مبارزات انتخاباتی ما را دنبال می‌کرد و در نظامی‌گری، سیاست دریایی، استعمار، تهدیدات جنگ و حکومت فردی نهفته است، مبارزه کنیم. بهترین فرصت برای انجام این کار، مقابله با لوایح نظامی و دریایی جدید پیش رو با پیش‌نویس یک لایحه برای انحلال ارتش دائمی و اجرای سیستم میلیشیا (ارتش غیرنظامی) خواهد بود. اگر ما خواسته‌های برنامه‌ای قدیمی خود را در تمام ابعاد و پیامدهایشان پیش ببریم، یک بحث اساسی بین خودمان از یک سو و امپریالیسم و تمام مظاهر آن از سوی دیگر ایجاد خواهیم کرد. این رویارویی یک انعکاس قدرتمند در پارلمان برای آگاهی و دیدگاه میلیون‌ها نفری که به تازگی با آرای خود صحبت کرده‌اند، خواهد داشت.

برای محافظت از حق رأی تهدید شده برای رایشس‌تاگ، ما به یک حمله قدرتمند فراخوانده شده‌ایم. بهترین دفاع، حمله است. سوسیال دموکراسی به طور مؤثر در قالب یک پیشنهاد برای دموکراتیزه کردن کامل حق رأی برای رایشس‌تاگ حمله خواهد کرد. حزب نمی‌تواند به پیوستن به لیبرال‌ها برای درخواست بازتوزیع حوزه‌های انتخابیه بسنده کند، بلکه باید تمام خواسته‌های برنامه‌ای خود در مورد حق رأی را پیش ببرد. این شامل حق رأی زنان و حقوق شهروندی برای تمام افراد بالغ نیز می‌شود. زنان و مردان جوان ما زیر بیست و پنج سال آن‌قدر به پیروزی درخشان سوسیال دموکراسی کمک کرده‌اند که بلوغ سیاسی خود را ثابت کرده و شایسته اعلام بلوغ سیاسی خود هستند.

همچنین، مسئله نان روزانه توده‌ها که در کانون مبارزات انتخاباتی قرار داشت، باید به عنوان دلیلی برای یک حمله قدرتمند عمل کند. ۴.۵ میلیون رأی سوسیال دموکراتیک فریاد یک جمعیت انبوه است: «بساط تعرفه‌ها بر مواد غذایی، بساط مالیات‌های غیرمستقیم را جمع کنید!» حزب پارلمانی ما باید این فریاد توده‌های گرسنه را در رایشس‌تاگ به گوش برساند. یک پیشنهاد سریع برای لغو تمام عوارض و مالیات‌ها بر مواد غذایی یک یادآوری قانع‌کننده از وظیفه پارلمانی ماست.

و در نهایت، وظایف بزرگ در حوزه سیاست اجتماعی در انتظار ما هستند. توده‌های عظیم حامیان ما، و همچنین توده‌های مردمی که سه برابر این تعداد هستند و اکنون پشت سر ما ایستاده‌اند، انتظار کار مثبت از ما دارند. کار مثبت نه تنها به آن معنا که در تمام فعالیت‌های روشنگرانه ما نفوذ کرده است، بلکه به معنای محدودتر یک مبارزه پرانرژی برای اصلاحات در سیاست اجتماعی نیز هست. به عنوان قوی‌ترین حزب در رایشس‌تاگ آلمان، ما به وضوح موظفیم خود را از نقش دفاعی که مدت‌ها مجبور بودیم برای مقاومت در برابر حملات بی‌امان و تحریک‌آمیز ارتجاع ایفا کنیم، رها کنیم. توطئه‌های ارتجاع علیه حق سازماندهی کارگران را می‌توان با یک حمله قاطع سوسیال دموکراتیک با موفقیت خنثی کرد. و در اینجا، خواسته برنامه حزب ما که سنگ بنای کل سیاست اجتماعی مدرن ماست، یعنی روز کاری هشت ساعته قانونی، خود را نشان می‌دهد.

سال‌هاست که حزب پارلمانی سوسیال دموکرات لایحه‌ای در این رابطه ارائه نکرده است. آخرین تلاش ما در این زمینه، درخواست از دولت برای ارائه لایحه‌ای برای اجرای روز کاری ده ساعته بود که به تدریج به روز کاری هشت ساعته کاهش یابد. واضح است که موقعیت قدرت کنونی سوسیال دموکراسی، اقدامات بسیار پرانرژی‌تری را می‌طلبد؛ باید لایحه خود را برای اجرای روز کاری هشت ساعته ارائه دهد. چنین لایحه‌ای ما را قادر می‌سازد تا صمیمانه‌ترین صحبت‌ها را با انبوه پرولترهایی که پس از حمایت قبلی از حزب مرکزی، دوباره به ما پیوسته‌اند، داشته باشیم. این لایحه همچنین به بهترین شکل ما را قادر می‌سازد تا اتحادیه‌های کارگری خود را که نقش کاملی در پیروزی انتخاباتی ما ایفا کردند و اکنون حق دارند از مزایای این پیروزی بهره‌مند شوند، ارتقاء دهیم. علاوه بر این، هیچ وضعیت اقتصادی مطلوب‌تری از وضعیت کنونی برای شروع یک جنبش گسترده برای روز کاری هشت ساعته در پارلمان و در کشور وجود ندارد. ما در دوره‌ای از رونق صنعتی چشمگیر زندگی می‌کنیم. بهره‌برداری از تولید در مقیاس بزرگ در دو شاخه اصلی صنعت، زغال‌سنگ و آهن؛ آمار بالای واردات و صادراتی که آلمان در سال گذشته به دست آورده؛ افزایش سرمایه‌گذاری بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ؛ مقادیر زیاد سود سهام — همه این‌ها نشان می‌دهد که سرمایه دوباره در حال برداشت محصولی طلایی است. این وضعیت اقتصادی مطلوب، همراه با رشد عظیم قدرت سوسیال دموکراسی، باید به یک اقدام پرانرژی برای روز کاری هشت ساعته تبدیل شود. این اقدام به یک حمله پارلمانی نیاز دارد؛ حزب پارلمانی ما باید سخنگو و بلندگوی یک جنبش گسترده توده‌ای در کل رایش باشد.

این حمله باید در تمام خطوط رخ دهد: در مبارزه برای حق رأی در پروس، در مبارزه علیه امپریالیسم، در مبارزه برای نان ارزان و در کار مثبت سیاست اجتماعی! مانند پیروزی انتخاباتی ما، قاطعیت و تیزبینی اقدامات پارلمانی و فراتر از پارلمانی ما باید سرمشق باشد. بیایید در مورد احتمالات مضحک تشکیل ائتلاف با این جویندگان حقیر کرسی لیبرال گمانه‌زنی نکنیم. در عوض، بیایید تاکتیک‌های مستقل، جسورانه و بنیادین مبارزه طبقاتی را دنبال کنیم، زیرا این‌گونه است که باید به بین‌الملل نشان دهیم که چگونه پرولتاریا می‌تواند از ابزارهای پارلمانی برای دستیابی به هدف نهایی انقلابی سوسیال دموکراسی بهره‌برداری کند.

آرشیو اینترنتی روزا لوکزامبورگ

profile picture

 

اسم
نظر ...